فرهنگی و هنری

هنر و ادبيات انقلابی در خدمت مبارزه طبقاتی

همجواری شعر و موسيقی در همآهنگی با زمان – رضا بايگان 14 دسامبر 2009

Filed under: مقاله،نقد،نظر،دیدگاه — فرهنگ @ 7:01 ق.ظ.
Tags:

درج این مقاله به معنی تایید  نمی باشد

همجواری شعر و موسيقی در همآهنگی با زمان

رضا بايگان

همجواری شعر و موسيقی
در همآهنگی با زمان

يک بررسی کوتاه ومقدماتی

از ديدِ گراماتيکی و دستور زبان فارسی ، هنر اسم معناست و ذاتی بر آن متصور نيست .
حال اگر بهر دليل منطقی يا غير منطقی بر آن باشيم که ، ‌ذاتی در هنر بيابيم ، ويااگر بر آن باشيم که ذات هنر را بتعريف بنشينيم ، بايد به درون هنرمند ( که بدون حضور او هنر اصل وجودی ندارد ) راه يافتن را بتوانيم .
ذات هنر درون هنرمند حضوری دارد پنهان و آشکار، که تعريفی فيزيکی برای آن نمی توان پيدا نمود و هرگز نمی توان به اين فکر خام افتاد که ، ذات هنری هنرمندی را با معياری و اسباب سنجشی مرسوم در تکنيک و حرفه های مختلفی که از شمارش بدر هستند ، اندازه گيری نمود .
ذات هنر( که لمس آن هرگز توانمان نخواهد بود ) در وجود هنرمند از اولين تنفس هوا ، حضوری مداوم دارد ( حال اين وجود داشتن را ، رشد فکری و اجتماعی هنرمند بتواند در يابد و يادر نيافته وناپيد در وجودش باشد ) تا انتهای آخرين حضور هوا در ريه های او .
و اما پرورش و رشد و آشکار شدن نبوغ و استعداد هنری در هنرمند و يا مرگ استعداد در درون ذات وجودی هنرمند ، خود مقوله ای است که بحثی ديگر را لازم دارد . …

وجوداستعداد ( که ما آنرا بنوعی ذات غير قابل لمس فرض کرده ايم ) در هنرمند برای تراوش کردنش و آشکارشدنش ، نياز به فضای مناسب رشد دارد ، چه به صورت فردی و بی ترديد به صورت اجتماعی آن .
اين فضا شامل ، امکان آموزش ، امکان پرورش و امکان عرضه ميباشد ، اين امکانات که نام برده شد بی ترديد بستگی مستقيم به تمامی عواملِ وابسته به زمان و مکان دارند .
زمان رادر اين زمينه ، بايد براساس شرايط تاريخی ، سياسی و اجتماعی سنجيد . بی ترديد بررسی هر کدام از اين شرايط خود بحثی علمی تاريخی را طلب می کند .
در کتاب , تاريخ تحليلی شعر نو ، آقای شمس لنگرودی بر خوردی چنين داشته است و عبور مراحل مختلف شعر نو در زمان را بررسی کرده اند، آقای دکتر شفيعی کدکنی در کتاب , مفلس کيميا فروش ، نقد و تحليلی تاريخی اجتماعی از شعر،،انوری ،، رابرای خواننده مهيا نموده است .
بر آن نيستم که به تمامی زمينه های پرورش و رويش و گسترش و در نهايت اثر گذاری کار هنرمند بر رفتار های اجتماعی و مسير برگشت آن ، يعنی تاثير حرکت های اجتماعی بر هنرمند ، بپردازم چرا؟ که .
يکم : توان من در آن حد نيست .
دوم : اين گونه بررسی ها را در کتاب ها بايد که آورده شوند ، که جايش در مقالات نيست .
سوم : زمان تنگ است ومحتاج آن هستيم ، که بخشی ازهنرمندان جوان را که نيازشان به درکِ بعضی از مسائل اجتماعی هست،اندک هوشياری رفيقانه و دوستانه و برادر بزرگانه داد ، تااز وظايف ثبت نشده هنری شخصی خودشان در برابر رفتار های اجتماعی و تاثير گذاری رفتارشان برجامعه ، آگاهی ديگری را برآنچه که دارند بيفزايند .
چهارم : نظر باينکه مرا دسترسی به منابع لازم در اين گوشه جهان آنقدر ها که بايدم که باشد، ميسر نيست ، لذا اجبارست که در اندازه ممکن ميل به پرواز داشته باشم.
پس بر آن شدم ، که تنها در رابطه بخشی از هنر و پيوستگی شعر و موسيقی ( که شايد توانم کمی بيشتر از دگر هنر ها باشد ) و آن هم در عقب گردنظری نه چندان طولانی و دور در مسير تاريخی ، به ارتباط اين دوهنر باهم در فرهنگ زبان فارسی ، و وابستگی اين دوهنر در پيوند باهم و در پيوند با امر تعهد در هنر ،از اين دو ديدگاه ، چيزکی را بنوشته آرم .

شعر ايران ، سبک بازگشت وبعد از آن
بعد از حضور اسلام در ايران و تحول در ادبيات فارسی و بهره گيری از اوزان عروضی در اشعار شاعران فارسی زبان ، بجای وزن هجائی دوران قبل از اسلام و امپراتوری ايران بزرگ و آنگاه پس
از طی دوران های مختلف سبک های گفتاری و نوشتاری در ادبيات ( برای اطلاع بيشتر مراجعه شود به کتاب سبک شناسی استاد بهار و يا کتاب های ديگری که در همين زمينه ، که در بازار کتاب يافت می شود ) عامه و درباری ايران و پس از حضورهائی سرشار از خشونت و خون ريزی اين پس از آن و شمشير های کج و راستِ لشگريان حاکمان و حکومتيان حمله آور به خاک ايران . نظير صدر اسلام ، خلفای اموی و عباسی ، چنگيز خان و تيمور خان . و آنگاه در پس سربازان اقوام نا هم وطن ، جنگهای اقوام داخلی هم وطن که گاه دست کمی از از بيگانگان نداشت . کار اين ملک و ملت بدانجا رسيد که ، فرم ايرانی ديکتاتوری بر کشور ما مسلط شد. يعنی اينکه حاکميت به دست خاندان صفويه افتاد و اسلام خنجری در ايران گسترش يافت .
و اما ، با سقوط صفويه وشکست خفت بارشاه و شيخ ،شاه سلطان حسين صفوی در برابرلشکر محمود افغان ، وطن عزيز ما ، اگر چه از دست خرافات وارداتی از لبنان آزاد شد ولی . . .
کشور ايران در اين دوره از زمان ( پس از سقوط صفويه ) دچار مسائل و مشکلات خاص خودش شد . حضور کوتاه خاندان های افشاريه و زنديه و شورش های منطقه ای و قبيله ای و قصه های غم انگيز خون ريزی های اين دوران که از حوصله اين نوشته خارج است .
درپی اين و آن حضور ها و عبور ها و حکومت کردن ها و سقوط کردن ها . آخرسر آنگاه که، قاجارها بر ايران حاکم شدند ( بد يا خوبش کار تحليل گران سياسی ست ) مملکت ثبات و استحکامی گرفت و درباری بوجود آمد با مرکزيتی در سيستم حکومتی .
و لذا می توان از اين زمان به مسير عبور و پيشرفت هنر شعر و موسيقی و پيوندشان با هم به نوشته چيزی آورد.

هنر : شعر و موسيقی در دوران قجرها

شاعران درباری و غير درباری ، که بعد از مدتها شانس خود نمائى يافتند ، برآن شدند که
، خود را از سبک هندی ، ( سبک هندی سبکی در شعر است که در دربار بازماندگان مغول که هنوز در هند حاکم بودند ، برای حفظ فرهنگ زبان فارسی بوجود آمد و از بزرگان اين سبک می توان از صائب تبريزی و بيدل دهلوی نام برد ) که آنرا در مقايسه با سبک خراسانی و عراقی برای اساتيدادب ، کم ارزش تر ميدانستن به سبک بازگشت ( برای شناخت دقيق تر موضوع به کتاب ,مکتب بازگشت نوشته آقای شمس لنگرودی مراجعه شود ) روی آوردند.
اين سبک که در واقع تقليدی بود از بزرگان دوران پر ستاره ادبيات فارسی قبل از سبک هندی . در مجموع حاصلی آنچنان نداشت که حافظ و سعدی و فردوسي، خيام و سنائی و مولوی و يا حتا خاقانی و انوری جديدی را پديد آورد .
بزرگان سبک بازگشت رادر مسير خود تا رسيدن به دوران اوج آن و خروج کاربرد آن از ميان روشنفکران پديدآورنده دوران نو ، ميتوان بترتيب زير به ذکر آورد و نام برد.

شعر وشاعران دوران بازگشت

وحشی بافقی
———–
اين چند بيت از يک غزل اورا که با موسيقی همراه شده وشايد آنرا شنيده ايد می آوريم.

الهی سينه ای ده آتش افروز
در آن سينه دلی وآن دل همه سوز

هر آن کس را که سوزی نيست دل نيست
دل افسرده غير از آب و گل نيست
. . . . . . . . . .

هاتف اصفهانی
————-
وچند بيت ازغزلی ازاين شاعر که بر آن موسيقی نوشته شده .

چه شود که به چهره ی زردِ من نظری ز برای خدا کنی
که اگر کنی ، همه درد من به يکی نظاره دوا کنی

تو شهی و کشور جان تورا ، تو مهمی و جان جهان تو را
زره کرم چه زيان تورا که نظر به حال گدا کنی
. . . . . . . . .
محمد خان ملک الشعرا
————–
از اين شاعر دربارناصرالدين شاه اين غزل بهاريه شهرت دارد وسليمان واثقی ( سلی ) آنرا بصورت يک ترانه شش وهشت اجرا کرده است .

پر گل و سنبل شده يکسره گلزارها
بيا به باغ ای صنم ، بهل همه کارها

قافله روم و چين بر در شهر آمدند
فکنده بر کوه و دشت زهر طرف بارها
. . . . . .
قرة العين ( زرين تاج يا فاطمه ، ملقب به طاهره )
————————-
از اين خانم شاعر و مبارز اين غزل شهرتی به تمام دارد .

گر بتو افتدم نظر چهره به چهره روبه رو
شرح دهم غم ترا نکته به نکته مو به مو

از پی ديدن رخت همچو صبا فتاده ام
کوچه به گوچه در به در ، خانه به خانه ، کو به کو
. . . . . . .
از ديگر بزرگان اين سبک می توان به اين اسامی پرداخت ،ضمير اصفهانی ، نظير نيشابوری ،
هاتف اصفهانی ، مشتاق اصفهانی ، صباحی بيدگلی ، آذری بيگدلی ، نشاط اصفهانی ، سروش اصفهانی ، وصال شيرازی ، يغما جندقی و فروغی بسطامی ( بستامی )

واما :
شعر بازگشت ثمره ای آنچنانی نداشت که با جامعه جهانی و تغيرات فرهنگی که در حالِ انجام بود مطابقت داشته باشد ( برای اطلاع بيشتراز تحولات فرهنگ ادبی آن دوران ، می توان به کتاب مکتب های ادبی اثر آقای رضا سيد حسينی مراجعه کرد) و هم رديف و شانه به شانه در حرکت نمايد تاکه بتوان آن را پذيرفت .
در آن دوره از زمان ، يعنی قرن های هيجده و نوزده اروپائی ، جهان طالب فکری نو و انديشه ای پويا در هنر و بخصوص ادبيات بود که بتواند هم پايه پيشرفت های صنعتی که هر روزش با ديروزش تفاوت داشت خود را عرضه دارد .
واما شعر و ادبيات و هنر سرزمين ما در مسير ديگری در حرکت بوده و طی مسير می کرد.
از آنجائی که ، زمان را سکون نتواند بود تا که سايه ای ساکن و هميشگی داشت باشد بر رفتار ها و کردارهای اجتماعي، پس چنان شد که در ايران هم جرقه لازم زده شد .
ايرج ميرزا ، ميرزاده عشقی ، نسيم شمال ، فرخی يزدی ، استاد بهار و عارف قزوينی و . . . . در شعر .
ميرزا عبداله ، درويش خان ، شيداو عارف (موزيسين و خواننده ) و کلنل وزيری و. . . در موسيقی ، پايه های ساختمانی با معماری ديگر رابرای شروعی نوين در شعر و موسيقی ايران ريختند .
اگر درزمينه نثر بخواهيم حرکتهای اوليه را بررسی کنيم بايد از ، قائم مقام فرهانی ، اميرکبير وجمالزاده ، آخوندزاده ، طالب اف ، هدايت . . . نام برد که از بحث ما خارج است در اين زمينه اگر قصدی باشد به پيگيری در ذهنِ خوانندگان گرانقدر ، کتاب هزار سال نثر فارسی تهيه شده توسط آقای دکتر کريم کشاورز ارزش خواندن دارد و همچنين جلد يک کتاب ،،از صهبا تا نيما ،،اثر آقای دکتر يحيی آرين پور وادبيات معاصر تدوين دکتر جهانبخش نوروزی و بی ترديد منابع ديگر که بايد يافت و به فراوان هست .

ايرج ميرزا
———-
ايرج شاهزاده ای بود از خيل شاهزاده هائی که بخاطر غير قابل شمارش بودنشان ، ديگر آنگونه هم که بايد و شايد شاهزاده هم نبودند .
ايرج ميرزا در برخورد با مشکلات و عقب ماندگی های فرهنگی جامعه از شعر خود بعنوان اسلحه ای دارای کاربرد اجتماعی بهره ای به کمال گرفت .
طنز ايرج نه برای خنده ، بل برای آن بودست که ، تفکری باشد با هدف برپائی تحولی مدرن .
من نمی دانم اگر امروز ايرج زنده بود ، آخر سرنوشتش چه می بود و در کدام کهريزک جا داشت ؟
در هجو شيخ فضل الله نوری ايرج سروده است .

حٌجت الاسلام کتک می زند
بر سرو مغزت دَگنَک می زند
گر نرسد بر دَگَنَک دست او
دست به نعلين و چسک می زند
. . . . . . . . . .
برای در يافت کامل و پی بردن به افکار و آثار ايرج ، به ديوان ايرج ميرزا که توسط آقای دکتر محمد جواد محجوب تدوين شده مراجعه شود.

ميرزاده عشقی
———-
عشقی جوانی بود عاشق وطن که هر آنچه می انديشيد بر کاغذ می نوشت بی دغدغه ی آنکه چه پيش خواهد آمد و در آخر، جانش را بر سر قلم گذاشت ، که اين هيچ نبود مگر حاصل
و ثمره ی عشق او به ايران و آزادی . ثبات در عزم راسخش در انتها ، حضور گلوله را بر پيکرش ثمر داشت .
سی و يک سال زيست و نامش تا امروز که ۸۵ سال از مرگش گذشته است هنوز نمرده است .

ضياء الواعظين ، آن رند جيغو
زده پشت تريبون ، پاک وارو
برای خاطر هم مسلکانش
بپا بنموده ، فريادو هياهو
به قانون اساسی پشت پا زد
برای خود نمائی ِ نزد يارو۱
. . . . . . .
۱- يارو منظورش رضاشاه بودست ، همان که در آخر فرمان قتل ميرزاده را داد .
برای کسب اطلاعات بيشتر به کليات ميرزاده عشقی ، تدوين سيد هادی حائری مراجعه شود .

استاد بهار
————
استاد از ياران انقلاب مشروطيت بود ، اگر چه او را از پيروان سبک خراسانی در شعر می شود که قرارش داد ، ولی اين استاد بزرگوار پايه های بررسی دقيق در ادبيات را گذارد( در اين زمينه کتاب سبک شناسی ايشان بی ترديد يکی از بهترين کارها ست ) ودر تحول استفاده از شعر برای اهداف سياسی آزادی طلبانه ، نقطه اثری بودست .
آنگاه که استاد برای موسيقی تصنيف سرود ، بر آن بود که به اين سبک کار ادبی که آميزه ای از دو هنر است ، و چنان بودست که بزرگان شعر آن دوران خود را از آن دور ميداشته اند واز آن پرهيز می کردند، ارزشی دهد . ( تصنيف مرغ سحر ايشان را بطور کامل می آوريم )

،، مرغ سحر ،،
آهنگ از مرتضا نی داود
در دستگاه ماهور

مرغ سحر ، ناله سرکن
داغ مرا، تازه تر کن
ز آه شرر بار اين قفس را بر شکن و زيرو زبر کن
بلبل پر بسته ز کنج قفس درآ نغمه آزادی نوع بشر سرا
در نفسی عرصه اين خاک توده را پر شرر کن

ظلم ظالم ، جور صياد آشيانم ، داده بر باد
ای خدا ای فلک ای طبيعت شام تاريک ما را سحر کن
نو بهار است ، گل به بار است
ابر چشمم ، ژله بار است
اين قفس چون دلم تنگ و تار است
شعله فکن در قفس ای آه آتشين دست طبيعت گل عمر مرا مچين
جانب عاشق نگه ای تازه گل ازين
بيشتر کن بيشتر کن بيشتر کن
مرغ بيدل شرح هجران مختصر مختصر کن

نسيم شمال
———–
اين فقيرِ آزاده ، که آنچه را که با احساس پاکش دريافت می کرد می سرود ، می تواند سرمشقی باشد برای آنانی که ، هنر و استعداد و ذوق هنری خود را تنها در راه مردم و آزادی و آزاد انديشی بکار می خواهند که بگيرند . سرگذشت تلخ او و ظلمی که بر او وارد آمده ، شايد کمی از سرنوشت حلاج نداشته باشد . جای تاسف است که جايگاه او آنچنان که بايد شايسته او باشد در جامعه هنری و ادبيات ما پيداو آشکار نشده است .

می شود ايران ما آباد گردد ، غم مخور
ملتش از قيد غم آزاد گردد ، غم مخور
کشور سيروس و دارا و سکندر باشد اين
مسکن اسفنديار و طوس و نوروز باشد اين
مدفن خاقان و کيکاووس و قيصر باشد اين
از چه رو ويران اين سان زار و مضطر باشد اين
صيد ها آسوده از صياد گردد ، غم مخور
می شود ايران ما آباد گردد ، غم مخور

فرخی يزدی
————
شاعری که دهانش را دوختند ولی باز همچنان گفت و گفت تا استبدا او را هم چونان ميرزاده عشقی که با گلوله جانش را از او گرفتند و يا نسيم شمال که روانه تيمارستانش کردند . با آمپول هوا از زمينی که پايگاه فريادش بود بزير خاکش کردند ، تا سکوت را برای تداوم ستم فراهم سازند .
بگمان من ( اگر ديگری باشد که ورای اين نظر را داشته باشد و مرا با دليل آگاه سازد شاکردش خواهم شد ) فرخی يزدی اولين شاعری بود که از غزل استفاده مستقيم مبارزه سياسی کرد .
اين چند بيت که در زندان سرود است شهرتی بسيار دارد و برآن موسيقی هم نوشته شده .

به زندان قفس مردم دلم چون شاد می گردد
مگر روزی که از اين بند غم آزاد می گردد
ز آزادی جهان آباد و چرخ کشور دارا
پس از مشروطه با افزار استبداد می گردد
طپيدن های دلها ناله شد آهسته آهسته
رسا تر گر شود اين ناله ها فرياد می گردد
. . . .. . . . . . .
دلم از اين خرابی ها بود خوش زانکه می دانم
خرابی چونکه از حد بگذرد آباد می گردد

حضور ،، نيما ،،
————
نيما قد علم کرد و کاری کرد کارستان . در حضور کهنه پردازانی که در قاعده و قانون غزل و قصيده گيرکرده بودند و هر حرکت نو و نوآوری را باز نمی تافتند ، قامت نحيف محمد علی اسفندياری ( نيما يوشيج ) خود توان يک لشکر راداشت .
بيان ، موضوع ، آهنگ و موسيقی ، وزن و قافيه شعر را نيما زندگی ديگری بخشيد و دست شاعران را برای آنچه که می خواهند بگويند باز گذاشت .

قسمت کوتاهی از منظومه بلند و خوش آهنگ مانلی را که با زمان ما مطابقتش آشکار است ، آورده می شود .

ما همه بار به دوشان هميم؛
هر که در بارش کلاست به رنگی کان هست .
تا نباشد کششی ،
تن جاندار نگردد پابست ،
بهم اينها همه را مردم ، هشياری نتواند يافت.
بايد از چيزی کاست ،
گر بخواهيم به چيزی افزود ،
هر کس آيد به رهی سوی کمال .
تا کمالی آيد،
از دگرگونه کمالی بايد
چشم خواهش بستن.
زندگانی اين است.

چند شعری از نيما تا کنون با موسيقی اجرا شده که ،، برف ،، يکی از آنهاست که شادروان فرهاد مهرداد آنرا اجراکرده است . بخشی از آن آورده می شود .

. . . . . .
من دلم سخت گرفته است از اين
ميهمانخانه ی مهمان کش روزش تاريک
که به جان هم نشناخته انداخته است :
چند تن خواب آلود
چند تن نا هموار
چند تن نا هشيار .

احمد شاملو
———
در مورد شاملو هر چه بنويسم ، بی ترديد ديگران قبل از من نوشته اند . فقط اگر قرار باشد از تعهد شاعر چيزی آورده شود ، پس بايد شعری از او را آورده .
از شاملو هم چند شعر با موسيقی همراه شدست و به اجرادر آمده است �
� تعهد به آزادی در شعر شاملو را شايد بتوان گفت که ، به نهايت زيبائی در فرم و بيان رسيده است .

در ميدان

آنچه به ديد می آيد و
آنچه به ديده می گذرد.

آنجا که سپاهيان
مشقِ قتال می کنند
گسترهُ چمنی می تواند باشد،
و کودکان
رنگين کمانی
رقصنده و
پر فرياد

*
اما آن
که در برابرِ فرمانِ واپسين
لبخند می گشايد ،
تنها
می تواند
لبخندی باشد
در برابرِ ,آتش !

– – – –

شبانه

کوچه ها
باريکن
دٌکونا
بسته س،
خونه ها
تاريکن
تاقا شيکسه س ،
از صدا
افتاده
تار و کمونچه
مرده می برن
کوچه به
کوچه .

*

نگاه کن !
مرده ها
به مرده
نميرن ،
حتا به
شمع جون سپرده
نميرن ،
شکلِ
فانوس ين
که اگه خاموشه
واسه نف نيس
هنو
يه عالم نف توشه

*

جماعت
من ديگه
حوصله
ندارم
به , خوب،
اميد و
از , بد ، گِله
ندارم .

گر چه از
ديگرون
فاصله
ندارم !
کاری با
کار اين
قافله
ندارم !

*

کوچه ها
باريکن
دکونا
بسته س،
خونه ها
تاريکن
تاقا
شيکسته س
از صدا
افتاده
تارو
کمونچه

مرده
می برن
کوچه به
کوچه . . .
[اين شعرشاملو را شادروان فرهادمهرداد در اوخر دهه ۴۰ خواند که تاثير سياسی اجتماعی خاص خودش را داشت ]

اخوان ثالث
———
مهدی اخوان ثالث ميانه زيبائيست از کهنه و نو . مخلوطی از سبک خراسانی و سبک آمده از کناره دريای مازندران نيما.
اخوان بهمان اندازه بزرگ است که شاملو هم بود ، با تفاوت در نوع گفتار .
شعر زمستان اخوان که يادآور تلخی بعد از کودتای ۲۸ مرداد است ، جايگاهی والائی در شعر معاصر ايران دارد .
اشعاری نظير- فرياد ، چاووشی ، آخر شاهنامه ، کتيبه ، آنگاه پس از تندر و شعربلند ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم از اشعاريست که می شود آنرا چندين بار خواند و خسته نشد .

بخشی از شعر ،، آنگاه پس از تندر ،،
. . . . . .
آنگاه دو دست مردهُ پی کرده از آرنج
از روبرو می آيد و رگباری از سيلی ،
من می گريزم سوی در هايی که می بينم
بازست ، اما پنجه ای خونين که پيدا نيست
از کيست ،
. . . . .
بخشی از شعر ،، ناگه غروب کدام ستاره ،،

با آنکه شب شهر را دير گاهی ست
با ابرها و نفس دود هايش
تاريک و سرد و مه آلودکرده ست ،
و سايه ها را ربوده ست و نابود کرده ست ،
. . . . .
بخشی از شعر ،، زمستان ،، (اين شعر در ميان مردم جايگاه خودش را باز کرده است و موسيقی
نيز بر آن ساخته شده )
. . . . .
و قنديل سپهر تنگ ميدان . مرده يا زنده ،
به تابوتِ ستبرِ ظلمت نه تويِ مرگ اندود ، پنهان ست .
حريفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روزيکسان ست .
. . . .

بخشی از شعر ،، کتيبه ،،
. . . .
شبی که لعنت از مهتاب می باريد ،
و پاهامان ورم می کرد و می خاريد ،
يکی از ما که زنجيرش کمی سنگينتر از ما بود ،
[ لعنت کرد گوشش را و نالان گفت , بايد رفت،
و ما با خستگی گفتيم : , لعنت بيش باد !
گوشمان را چشممان را نيز ، بايد رفت،]
. . . . .

اگر قرار را بر اين بگذاريم که از تعهد شاعران نو پرداز مثال بياوريم و تک تک را به تفسير بپردازيم همان خواهد شد که در ابتدا آورديم ، کتابی شدن پر حجم .
فروغ فرخ زاد ، پروين اعتصامی ، سيمين بهبهانی و ابولقاسم لاهوتی ، دکتر هوشنگ شفا ، سياوش کسرائی ، نادر نادرپور ، و خيلی های ديگر تعهد در شعر را مد نظر داشته اند .

موسيقی
———–
سرگذشت موسيقی ايرانی رابايد از چند ديد مختلف بررسی کرد .
اول :از ديد گذرهای تاريخی و تاريخ موسيقی ايران .
دوم : حضور موسيقی در جامعه و گسترش آن در طول زمان .

ما از تاريخ موسيقی کشورمان بچند دليل اطلاع کامل نداريم .
يکم : عدم امکان ثبت موسيقی بارسم الخط موسيقی . ( نوت نويسی )
دوم : تعصبات خشگ مذهبی .
سوم : رفتارهای ناشايست اجتماعی در برخورد با موزيسين هاو بی حرمتی های کمترش معنا .
چهارم : اينکه موسيقی زير سايه شعر از ديد هنری له و خرد شده بودست .
واما اگر موسيقی در جامعه ما پاينده و زنده ماندست وتمام و کامل بزير خاک نرفته است به چند دليل بودست .
يکم : روح روستائی و حفظ موسيقی محلی با خصلت های کهنه و ريتمی ساده و جنبه های فلکلوريکی که اگرچه تحول پذيری زيادی را نداشته وندارد، ولی بدليل سادگی ضمن اينکه کاربرد آن با سازهای ابتدائی ميسر می بودست ، باعث می شدست که بر همين پايه در ذهن ماندگاريش ميسر باشد و از بين نرود .
دوم : دور زدن مشکلات فرهنگی مذهبی توسط مردم ، برای بهره گيری و لذت از موسيقی واز طريق استفاده مذهب و بی ترديد کاربرد آن که در نهايت موجب حفظ موسيقی بومی و ملی ايران شد.
برای مثال در اين زمينه می توان از، موسيقی دراويش و تعزيه و پا منبری خوانی و نوحه خوانی و . . . نام برد .
سوم : دربار ها وموسيقی درون دربار به دوصورت .
۱- موسيقی درباری که بطور رسمی در حضور بزرگان و در جشن ها و شادی هاکاربرد داشته است .
۲- بهره گيری شاعران از موسيقی آوازی و يا تصنيفی برای عرضه بهتر شعر خود. در اين مورد داستان شعر معروف ،، بوی جوی موليان ،، رودکی شهرت دارد . و يا اينکه می بينيم که از رديف های موسيقی ايرانی ، بکرات در شعر شاعران ذکر شده و نام آورده شده ، قابل توجه و بررسی می باشد و سندمعتبر برای اين گمانه زنی می تواند که در نظر گرفته شود .
۳- موسيقی پشت پرده يا اندرونی که خود قصه ای مفصل دارد .
موسيقی درون حرمسرا ها قصه های بودست که کمتر به خارج از حرم درج می کر�
�ه است .
دربار قاجار با همه حسن و عيبش به موسيقی نظر بيشتری در مقايسه با در بار صفويه و افشاريه و زنديه داشته است ، و يا شايد اينکه ما از آن بيشتر اطلاع داريم ، عمده دليل آن هم نوعی ثبات سياسی و اجتماعی و حکومتی بودست که قاجاريه با تلاش آغامحمد خان به آن رسيد . در کنار آرامش سياسی ، امکان ارتباطات جهانی و رابطه با دربارهای ديگرکشور ها بخصوص دربارهای اروپا را می توان که برآن افزود .
در همين رابطه با دوست هنرمندی گفتگو داشتيم و من به ايشان عرض کردم ،، اگر دف را ساز کوبه ای دراويش بدانيم با کاربردی مذهبی ، داريه ( يا دايره ) ساز پشت پرده و مخصوص محافل بانوان بوده است ،، من هم خود در دوران طفوليت ديده ام که در مهمانی های زنانه از اين ساز بهره گرفته می شده و هم از بزرگترها اين را بکرات شنيده ام که در گذشته های نچندان دور خانم ها در مهمانی های خود ، که بدون حضور مردان بوده است از اين ساز بهره می گرفته اند .
سفرهای ناصرالدين شاه به اروپا و آشنائی درباريان ايران با رفتار دربارهای اروپا که در کنارش آشنائی با موسيقی و نوازندگان فرنگ را هم لاجرم همراه داشت، موجبات همگانی شدن شنيدن موسيقی و گسترش آن را درايران فراهم کرد ، و از سوی ديگر درباريان هم بسوی فراگيری ساز و موسيقی کشيده شدند و اين امر حتا به زنان درون حرم هم سرايت کرد .
برای پی بردن بيشتر به اين بخش ازتاريخ موسيقی ايران ،، کتاب سرگذشت موسيقی ايران ،، نوشته هنرمند سرشناس وطن ما اقای خالقی و يا کتاب ،، مردان موسيقی سنتی و نوين ايران ،، تدوين شده توسط آقای نصيری فر پيشنهاد می شود ، البته امکان اينکه منابع ديگر هم باشد صد درصد هست .

ميرزا عبداله
———
برای اينکه پی به اهميت کار اين بزرگ مرد برده شود، بايد دو نکته ای را که در فرهنگ ما ريشه ای عميق دار، مد نظر قرار دهيم .
اول – بٌخل علمی : خيلی از استادان هنرو صنعت کشور ما در افکار پوسيده خود اين انديشه را داشتند ( و شايد که داشته باشند ) که ،، بايد فن آخر را استاد برای خودش محفوظ بدارد ،، .
واقعيتی در اصل امرو فلسفه و اصول ، ترقی و پيشرفت وجود دارد و آن اينست که ، با گسترش است که رشد ميسر می شود ، آنگاه که ما هنر و حرفه ای را در چند نفر محدود کنيم ، شانس رشد و تعالی را از آن گرفته ايم و به زندان انداخته ايمش .
دوم – علم شفاهی : ما را عادت به تعليم و تربيت تدوين شده در رشته های مختلف حرفه ای و صنعتی و هنرهای ديگر ، آنچنان که حتا در فرهنگ يونان باستان وجود داشته است، نبوده است . اين مهم ، موجب شده که کتب تعريفی و تدريسی برای علم و صنعت ، تاتر و نقاشی و معماری و خيلی چيزهای ديگر ، آنگونه که در شعر بودست و يا در مقايسه با مجموع بی نهايت وسيع کتابهای فرهنگی تاريخی و ادبی مااز يک کم بود بزرگ رنج بريم .
شما چند کتاب در مورد تدريس فن معماری ، آموزش روش نقاشی و يا حتا خوش نويسی که از جمله هنرهائی است که در ايران هواداران بسيار داشته ست و دارد، در فرهنگ ايران کهن سراغ داريد ؟
ميرزا عبداله ، اين بزرگ مرد با تحمل رنج و زحمت بسيار دستگاه و رديف های و گوشه های موسيقی ايرانی را مرتب کرد و بنوعی برای آموزش مهيا ساخت ( که بعد ها شاگردانش نت نويسی کردند. )، اين خود پايه ای شد برای برقراری روشی مشخص درزمينه حفظ موسيقی سنتی ايران .
در زمينه نامگذاری سبکِ موسيقی ما هنوز هم بحث و گفتگو بسيار است . اين که اين موسيقی سنتی است يا کلاسيک و ياموسيقی ملی ست ويا اينکه موسيقی درباری قاجارو يا چيز ديگری ، هنوز به يک نام مشخص رسيده نشده است . ويا شايد اينکه هست و من نديده ام .
ميرزا عبداله شاگردان زيادی تربيت کرد که هرکدام خود يلی در موسيقی شدند .
احمد عبادی نوازنده معروف سه تار فرزند ايشان بوده است و شناخته شده ترين شاگرد ايشان را شايد بتوان ابوالحسن صبا دانست .

درويش خان
———
شعاع السلطنه ( پسر مظفرالدين شاه ) آنگاه که درويش خان بر آن شد که از دستگاه شاهزادگيش کناره گيری کند ، و در جمع ديگران دست بساز برد ، حکم به قتلش داد .
درويش خان بسفارت انگليس پناه برد تا جانش را نجات دهد ، مملکت را باش که بزرگ مرد هنرش از ترس دربارش به بيگانه بايد پناه برد .
درويش خان ، از دربار و شاهزادگان ريزودرشتش ، کناره گرفت و درويشی پيشه کرد . که چه نيکو عملی بودست آن.
درويش خان پيش در آمد را به موسيقی سنتی وارد کرد و تصنيف های زيبائی را ساخته است ، ازجمله آنان ، تصنيف معروف ،، زمن نگارم خبر ندارد ،، و ،، بهار دلکش رسيده دل خبر ندارد ،، که در موسيقی ايران جاودانه شده اند .

علی اکبر شيدا
——
آنچه که امروز در موسيقی سنتی ما بعنوان تصنيف شهرت دارد و کاربرد ، حاصل کار وزحمت اين شيدای پاکباخته است .
– از نوک مژگان می زنی تيرم چند ، تيرم چند .
– خواهم که بر زلفت ، زلفت ، زلفت هر دم زنم شانه ، هر دم زنم شانه
– وعده کردی وعده کردی ، لب لعلت را ببوسم
– عشق تو آتش جانا زد بر دلِ من
بی ترديد اين تصانيف را بارها شنيده ايد ، شيدا حق بزرگی بر موسيقی سنتی ايران دارد .
هنوز که سالها از ساخت اين تصنيف ها می گذرد ، اجرای و شنيدن آنها لذت خودش را دارد .

ميرزا ابولقاسم عارف قزوينی
———————
در موسيقی وشعر و خوانندگی ايران هيچ کس عارف نمی شود ، تنها عارف می تواند عارف باشد .
اين بزرگ مرد ، بی ترديد می تواند معلم مبارزه در راه آزادی برای هنرمندان باشد، معلمی که از هنر در مسير رسيدن به آزادی بهترين بهره ممکن را گرفت .
عارف سری پرشور داشت و ا�
� همين بابت هم تبعيد را حاصل کار خود کرد .
تمام آرزوی اين صاحب قلم آنست که ، اين شانس نصيبش شود و صدای او را اگر که باشد و بشود که شنيد، بشنود. چرا که در نوشته ها آورده شده که با احساسی بالائی می خوانده است . چيزی که متاسفانه در امروز موسيقی ايرانی حضورش را کم می بينيم ، اگر چه تکنيک تنفس و نفس گيری و بهره گيری از زيرو بم صداو نکات فنی ديگر، بدليل حضور استادان بزرگ و نوشتاری شدن موسيقی و دانشگاهی شدن اين هنر و همچنين بهره گيری از دستگاه های ضبط صدا وغيره رشد بسياری کرده است و از نظر احساس کمبود ها بکرات ديده می شود.
از تصنيف های شناخته شده او می توان
– از کفم رها ، جانم ، شد مهار دل ( در افشاری )
– گريه را به مستی ( در مايه دشتی )
– افتخار همه آفاقی ( سه گاه )
– ديدم صنمی سروقدی ( شور )
– دل هوس سبزه و صحرا ندارد ( سارنگ – ابوعطا )
و اما بخشی از سروده های انقلابی و مبارزاتی آن والا مبارز

خانه ز همسايه بد در امان نيست
حب وطن در دل بدفطرتان نيست
سگ به کسی بی سببی مهربان نيست
رم کن از آن دام که آن دانه دارد
ای دل غافل . . .

يوسف مشروطه ز چه ( چاه ) بر کشيديم
آه که چون گرگ ، خود اورا دريديم
پيرهنی در بر يعقوب ديديم
هيچ ز اخوان کسی حاشا ندارد
ای دل غافل . . .
و امامشهور ترين تصنيف سياسی دوران استبداد صغير . اين تصنيف اوست، هر زمان اين تصنيف خوانده شود به همان زمان هم می تواند تعلق داشته باشد .

تصنيف : خون جوانان وطن در مايه دشتی

هنگام می و فصل گل و گشت ( جانم گشت و خدا گشت ) چمن شد
در بار بهار تهی از زاغ و ( جانم زاغ و خدا زاغ و ) زغن شد
از ابر کرم خطهُ ری رشگ ختن شد
دلتنگ چو من مرغ قفس بهر وطن شد
چه کج رفتاری ای چرخ ، چه بد کردار ای چرخ ، سر کين داری ای چرخ
نه دين داری ، نه آئين داری ای چرخ !

از خون جوانان وطن لاله دميده
از ماتم سرو قدشان سرو خميده
در سايه گل بلبل از اين غصه خزيده
گل نيز چو من در غمشان جامه دريده
چه کج رفتاری ای چرخ . . .

خوابند وکيلان و خرابند وزيران
بردند به سرقت همه سيم وزر ايران
مارا نگذاريد به يک خانه ويران
يارب بستان داد فقيران زاميران
چه کج رفتاری ای چرخ . . .

از اشک همه روی زمين زيروزبرکن
مشتی گرت از خاک وطن هست به سر کن
غيرت کن و انديشهُ ايام بتر کن
اندر جلو تير عدو سينه سپر کن
چه کج رفتاری ای چرخ

از دست عدو ناله من از سر درد است
انديشه هر آن کس کند از مرگ نه مرد است
جانبازی عشاق نه چون بازی نرد است
مردی اگرت هست کنون وقت نبرد است
چه کج رفتاری ای چرخ . . .

عارف اوج گفتارِ اين نوشتار است ، حال که از عارف نوشتيم ، آنچه باقی می ماند اين است که پس از عارف آمدگان ، در پيوند شعر و موسيقيو ارتباط آن با خواستگاه مسائل روز ، چه کرده اند .
کلنل وزيری – ايشان اولين قدم ها را برای نوشتن موسيقی ايرانی با خط نت بر داشتند . تجربه چند سال آموزش در فرانسه و آلمان ياور او برای انجام اين عمل بود .
شخصيت محکم و نظامی کلنل باعث شد که بزرگان قوم بياموزند به هنرمند احترام بگذارند، اسحتکام وزيری در برابر بزرگانی که موزيسين را مطرب طرب انگيز محافل خصوصی خود می خواستند، قدم های اوليه بود، برای برقراری جايگاه خاص هنرمند در جامعه .
ابولحسن صبا ، موسا معروفی ، استاد دوامی ، نی داود ، استاد شهنازی ، استاد جليل شهناز استاد جلال تاج اصفهان ، خانم قمرالملوک وزيری و . . . از بزرگان اين دوره موسيقی ايران هستند
که هرکدام بنوعی و در حد توان خود برای رشد موسيقی ايران فعاليت کردند .
آقای خالقی که از بهترين شاگردان وزيری بود سرود مشهور و زيبا و محبوب ايرانيان , ای ايران ،
را ساخته است . که با توجه به اين ايام آوردنش خالی از فايده نيست .

ای ايران ای مرز پر گهر آهنگ خالقی شعر دکتر حسين گل گلاب دستگاه شور ( دشتی )

ای ايران ای مرز پر گهر / ای خاکت سر چشمه هنر
دور از تو انديشه بدان / پاينده مانی تو جاودان
ای دوشمن ار تو سنگ خاره ای من آهنم
جان من فدای خاک پاک ميهنم
مهر تو چون شد پيشه ام / دور از تو نيست انديشه ام
در راه تو کی ارزشی دارد اين جان ما
پاينده باد خاک ايران ما
سنگ کوهت دٌر وگوهر است / خاک دشتت بهتر از زر است
مهرت از دل کی برون کنم / بر گو بی مهر تو چون کنم؟
تا گردش جهان و دور آسمان به پاست
نور ايزدی هميشه رهنمای ماست
ايران ای خرم بهشت من / روشن از تو سرنوشت من
گر آتش بارد به پيکرم / جز مهرت در دل نپرورم
از آب و خاک و مهر تو ، سرشت شد گِلم
مهر اگر برون رود گِلی شود دلم

دوران نوعی رشد درنوعی آرامش

بعد از عارف و بهار رابطه شعر و موسيقی به گونه ای از آرامش و حرکت در مسيررشد رسيد که مخلوطی خاص خودش بود، در رابطه زمان ومکان و نوعی بازتاب مسائل اجتماعی .
حضور و گستردگی راديو و شنيدن موسيقی از اين طريق ، موجبات همه گير شدن موسيقی را فراهم ساخت .
در کنار راديو لاله زار از يک سو و تالار های عمومی هم خود مراکزی شدند برای رشداين هنر . اگر در اينجا اسم لاله زار آورده شده ، دليلی خاص دارد ، البته جامعه باربد در خيابان سعدی تهران و يا تاتر خانواده اسکوئی در شاه آباد و چند مکان ديگر هم مطرح بوده اند .
استاد اسماعيل مهرتاش در کنار ابولحسين نوشين و مصطفا اسکوئی در هنر دوره خود قدم های ديگری را برداشتند که ثمرات آن را بايد در پس آمد آن دوران ديد .
تاترهای لاله زار با هنرمندانی نظير فکری ، بايگان ( اين حقير با ايشان نسبتی ن�
�ارد ) سارنگ ، جعفری و دوره بعد از اينان يعنی مشايخی و انتظامی و نصيريان وگرجی و برفی پايه های تاتر را ريخت .
و اما چون هنرتاتر به تنهائی جوابگوی مسائل مالی اين مراکز نبود موسيقی و پيش پرده خوانی هم به تاتر و اجرای نمايشنامه ها اضافه شد .
و از اينجا بود که موسيقی لاله زاری مرسوم شد.
با توجه به اين اندک اطلاعات آورده شده موسيقی ايران را می توان به چند صورت دسته بندی کرد .

اول : دسته بندی ازديد موسيقی بی کلام .
موسيقی بی کلام در ايران آن گونه که بايد و شايد پايگاهی نيافت و آنگونه که تصنيف و ترانه و آواز خوانی و حتا رِنگ ها( که خود نوعی موسيقی بی کلام است و در يک برنامه در کنار پيش درآمد ودر آمد و سازو آواز قرار می گيرد ) طی مسير کرد ، موسيقی بی کلام رشد نداشت ، و يا اينکه بهتر است گفته شود با اقبال عمومی آنچنانش مواجه نشد.
در اين زمينه می شود از دوديد بررسی را انجام داد ، تک نوازی های ساز های موسيقی ايرانی که اکثر نوازندگان سازهای بومی يا ملی و يا سنتی ما چه بصورت بخشی از يک کنسرت يا ضبط بهمراه خواننده و يا به تنهائی در اين زمينه عمل کرده اند ، در اين مورد برای هر ساز چندين استاد شناخته شده بودندو هستند که يادآوری تمامی آنان نا ممکن است ، جواد معروفی و مرتضا محجوبی و مشير همايون شهرداد در پيانو ( اگرچه با موسيقی سنتی ما زياد همآهنگی ندارد ) شهرت دارند . استاد عبادی در سه تار و. . .
استاد بهاری در کمانچه و . . .
استاد جليل شهناز در تار و . .
استاد کسائی در نی و . . . . .
و اما نوع ديگری از موسيقی بی شعر يا کلام هم هست که تاثير پذيراز موسيقی غربی و کلاسيک بوده ودست مايه گرفته است . در اين زمينه اين اسامی را می توان بعنوان بزرگان و سرشناسان آورد .
چکناواريان ، فرهت ، سنجری ، فخرالدينی ، شهبازيان و اين اواخر مشايخی
و روحانی ( برادرانوشيروان روحانی ) و . . .
و مدتهاست که ترکيب جديدی را در اجرای برنامه های و کنسرت ها و انواع ديگر عرضه موسيقی شاهد هستيم و آن اجرای موسيقی بی کلام است با ريشه ای کاملاْ ايرانی ولی بسبکی نزديک به سنفونی های رايج در اروپا . در اين زمينه کارهای استاد علی زاده مثل ترکمن و نی نوا ( نی در مايه نوا که با صحرای نينوا نبايد اشتباه شود ) و کارهائی از اردوان کوچکترين برادر خانواده هنرمندان کامکار ها وکارهائی از کلهر و ساکت و . . . مورد توجه ميباشند .
و اما باز هم ، چند مدتی است که از ترکيب سازهای بومی کشور های ديگر با سازهای ايرانی کنسرت های را ديده ويا شنيده ام که جذابيت خودش را دارد ، حميد متبسم و بهنام سامانی بهمراه هنرمندان هندی چند کنسرت داشته اند و کارهای جاويد افسری راد با سنتور در کنار هنرمندان ساير کشور ها و . . . . از اين دسته هستند که من در اينور دنيا ديده ام و در ايران در اين زمينه کارهای زيادی انجام شده است و به بازار عرضه شده که بعضی از آنها بسيار هم جالب هستند .
دوم : موسيقی با کلام .
در اين زمينه از زمان حضور راديو در خانه ها ( اوايل تاسيس راديو خيلی از خانواده ها بدليل داشتن ديدگاه مذهبی از حضور راديو در خانه هايشان پرهيز داشتند ) ويا تاسيس راديو بايد دسته بندی زير را انجام داد . اگر به قبل از آن پرداخته نمی شود ، بدليل همگانی نشدن آن است .
۱- آواز خوانی : خواننده های ما يا آواز خوان هستند يا تصنيف خوان و يا هر دو باهم .
از مشهور ترين آواز خوانهای ايران که هر کدام سبک خود را داشته اند می توان از طاهرزاده ، اقبال آذر ، تاج اصفهان ، اديب خوانساری ، دردشتی ، محمودی خوانساری و . . . نام برد .
۲- از تصنيف خوان های شناخته شده ايران می توان از، بديع زاده ، دوامي، همدانيان، قوامی ، عبدالعلی وزيری ، داريوش رفيعی ، آشور پور ، . . . . نام برد .
۳- آنانی که در آواز و تصنيف شناخته شده اند می توان از بنان ، ايرج ، شهيدی ، گلپايگانی ، نادر گلچين ، جمال وفائی ، جواهری ، منتشری ، شاپور رحيمی ، شهرام ناظری و استاد بزرگوار محمدرضا شجريان و شايد خيلی های ديگر . . . اسم برده شود .
در کنار مردان بانوان هم در صحنه موسيقی ايران اندک اندک حضور يافتند و طلسم حرام بودن شنيدن صدای زن را شکستند ، قمرالملوک و دلکش آواز خوانهای خوبی بودند و ياسمن ، پروانه ، خاطره پروانه ، شمس ، الهه ، مرضيه و پوران و . . . . را می توان از جمله تصنيف خوان های نام برد .
در کنار موسيقی سنتی ( سر اسم آن من دعوائی ندارم ) دو نوع موسيقی ديگر نيز در ايران رشد کرد . در واقع سه دسته موسيقی در ايران بود . ( که موسيقی محلی يا فلکلوريک را از اين تقسيم بندی جدا می کنيم )
يک : موسيقی سنتی . در حد توانم آورده شد .
دو : موسيقی جديد . اين موسيقی با نام جاز در ايران شهرت يافت . اين هم از جمله اشتباهات رايج در جامعه ماست ، جاز نوعی موسيقی در جهان است که ريشه اش از افريقا می آيد و در امريکا رشد کرده است و بزگان خودش را دارد نظير ،، ارمسترانگ ،، و غيره
در ايران بنابراين دليل که اين نوع موسيقی بجای سازهای کوبه ای ايرانی نظير ، تنبک و دهل و نقاره و . . . اسم اين نوع موسيقی را جاز و اسم درام يا ترمل را هم جاز گذاشتند ( و اگر اشتباه نکرده باشم نيکول الوندی پدر آليس و بلا الوندی که شوهر خواهر ويگن بود،اولين نوازنده اين ساز در ايران بودست ، من اين را از برادر زاده ايشان رازميک الوندی که در کنارهم در دوره دانشجوئی کارهای هنری می کرديم شنيده ام .) ، چه بايد کرد .
رهبر ارکستر پاپ راديو تلويزيون ايران که در سالهای پنجاه تاسيس شد ومن که اسم ايشان را در خاطرندارم . برای اين
نوع موسيقی نام ،، پاپ ،، را انتخاب کرد. که مناسب تر است و هم برازنده ، و اين نوع موسيقی شد ،موسيقی پاپ ايرانی .
بگذريم ، اين نوع موسيقی با حميد قنبری ( پدر شهريار ) و گلنراقی و جمشيد شيبانی وارد راديو شد و با ويگن همه گانی گرديد . نوری و عارف و منوچهرسخائی و روانبخش ، تداوم دهنده راه بودنند و کم کمک سرو کله خيلی ها پيدا شد .
موسيقی لاله زاری يا کوچه بازاری در کنار راديو کار خودش را می کرد . گاه می شد که يک خواننده کوچه بازاری از خواننده های راديو نيز مشهور تر می شدند و ترانه هايشان گسترشی وسيع می يافت .
مهوش ، آفت ، سوسن ، قاسم جبلی ، علی نظری ، تاجيک و آغاسی ازاين دست خواننده ها هستند .
بعدها در کنار لاله زار سرو کله کاباره ها هم پيدا شد . اگر لاله زار خواننده به راديو می داد ، کاباره ها از راديو خواننده می گرفتند .
متاسفانه کاباره ها اگرچه فضای فقر گرفته ای همآنند لاله زار نداشت ولی کار خواننده ها را به خرابی می کشانيد .
اجازه بدهيد که نام نبرم ولی خيلی ها کارشان به باريکه های کناره جوی آب کشيده شد .
اجازه بدهيد که حاشيه کوتاهی بروم.
من در وزارت کشاورزی بعنوان مهندس و کارشناس کشت وصنعت کار می کردم ، جائی که بر شرکت های بزرگ کشاورزی مثل ، هفت تپه و کارون و سپيدرود و . . . نظارت وسرپرستی داشت و در کنارش به افراد حقوقی که متقاضی بودند هم زمين برای کشاورزی می داد ، از اين بابت خيلی از چهره های شناخته شده ايران مشترهای هرروز ما بودند .
روزی استاد شجريان را ديديم که برای تقاضای زمين مراجعه کرده است . مهندس منصورروحانی ، وزير کشاورزی وقت ، که بعد از انقلاب اعدام شد ، زير تقاضای ايشان نوشته بود ،، آقای قواميان
( معاون وزير قسمت ما بودند ) حيف است پای اين جوان به کاباره ها کشيده شود کمکش کنيد ،، .
اين بدان آوردم که بدانيد ،، آش آنقدر شور بود که خان هم فهميد ،، . ميدانيم اگر استاد می خواست کاباره ها او را می قاپيدند و من ميدانم که پول حاصل از کشاورزی چقدر کمتر از کاباره می توانست که باشد .
کاباره ها خيلی ها را خراب کرد ، خيلی ها که هيچ کمتر از شجريان نداشتند و هر کدام می توانستند برای وطن ما يک شجريان بشوند ، و ای کاش می شد که ما چندين شجريان ميداشتيم و يا چندين تختی و يا چندين مصدق و يا . . . که متاسفانه نشدست و نداريم .

وامااز بعد از عارف تا دوره ای که واپسين اين نوشته به آن خواهيم پرداخت ، موسيقی تصنيفی ما از نوعی رشد که همراه با نوعی کناره گيری بود طی مسير کرد .
رشدش را با توجه به تصنيف هائی که ساخته شده ای ، که هر کدام بنوبه خود کارهای با ارزشی هستند ، بايد مد نظرداشت و اگر از کناره گيری صحبت به ميان آمد ، منظور در حاشيه قرار گرفتن ديدگاه های سياسی اجتماعی و بار مسئوليت هنرمندست در اين زمينه .
تصنيف : من از روز ازل ساخته مرتضا محجوبی با شعر رهی معيری و خوانندگی بنان .
تصنيف : ساقی ساخته مهدی خالدی با شعر شريفی و خوانندگی خانم دلکش .
تصنيف :به کنارم بنشين ساخته خالدی وشعر معيری و خوانندگی دلکش .
تصنيف : کودکی ساخته علی تجويدی با شعر معينی کرمانشاهی و خوانندگی دلکش .
تصنيف : آتشی زکاروان : ساخته علی تجويدی باشعربيژن ترقی و خوانندگی خانم دلکش .
و تصنيف های : اشگ من هويدا شدو اگر مستم و بيداد زمان با خوانندگی خانم مرضيه .
اگر بخواهيم نام ببريم از حد بدر خواهد شد و حوصله را هم طاقتش تمام .
نسل آهنگ سازان بزرگ همانند تجويدی ، خالقی ، بديعی و لشگری ها و خالدی وياحقی و مجيد وفادار و . . .
در کنار ترانه سرايانی همانند رهی معيری ، ترقی ، معينی کرمانشاهی ، تورج نگهبان و . .
و خوانندگانی چون ايرج ، گلپايگانی ، جمال وفائی ، بنان ، نادر گلچين ، جواهری ، منتشری و
دردشتی ومحمودی خوانساری و . . .
و بانوان خواننده ما نظير ، دلکش ، مرضيه ، الهه ، پوران ، پروين ، خاطره پروانه و حميراومهستی
و عهديه وهايده و . .
از نسل موسيقی سنتی يا نيمه سنتی کاری در حد و حدود بزرگان دوران مشروطيت عرضه نشد . با وجود پيشرفت تکنيک و چيزهای ديگری که ذکر آن شد ، اما کار بزرگان آن دوران نيز در حد درويش خان و شيدا و عارف نبود و نشد اگر چه قابل پذيرش بوده و در زيبائی کارها نمی توان ايرادی گرفت ، چرا که بخشی از وظايف هنر و هنرمند عرضه کاری زيبا و وجود زيبائی در کار
است .

حرکتی نو

سقوط موسيقی سنتی يااصيل ويا هرچه که بتوان آن را ناميد ، در دامان کاباره ها و در کنارش سينما وسقوط راديو تلويزيون در همان گودال وضع موسيقی ايرانی رابا بد مصيبتی روبرو کرده بود.
ظهور شجريان در جشن هنر شيراز و اجرای سنگين و جالب راست پنجگاه توسط ايشان و هنرمندان همراهش ، استاد لطفی وديگران و بعد از آن حضور آلبوم دو کاستی گلبانگ در بازار در ميان روشنفکران و جوانانی که رغبت به موسيقی اصيل که کارش به ،، اوسا چلو کبابی ،، و ،، تلفن ميزنم جواب نميدی ،،از دست داده بودند را ، دوباره علاقمند به موسيقی ايرانی کرد . در کنار ايشان از زحمات و اثرگذاری که شهرام ناظری و بعد از ايشان رضوی سروستانی و شاهپور رحيمی و . . . داشتند نبايد براحتی گذشت .
حقی که استاد شجريان از اين بابت به گردن موسيقی ايرانی دارد ، از حافظه تاريخ هنر ايران هرگز پاک نخواهد شد .
قهر استاد در سالی قبل از انقلاب از رايو تلويزيون دولتی ، پايه ای شد برای اينکه جامعه در يابد که هنرمند نه تنها برای خودش بايد که ارزش قائل باشد بلکه هنرش را هم نبايد ارزان و کم ارزش بداند و بفروش آن در بازار مکار�
� بينديشد .
انتخاب اشعار برای اجرای آواز و يا سازو آواز وتصنيف های ساخته شده برای اجرای کنسرت ها که توسط شجريان اجرا می شد هر کدام بيانگر خاص زمان خودش بود .
استاد دو روش ديگر را هم در کار خود مد نظر داشتند که هر کدام از انها دارای ارزش خاص خودش می باشد .
اول اينکه : استاد حاضر بودند با جوانان هم کار کنند ، اين امر موجب شد که در مدتی نچندان طولانی در ايران برای هر ساز چندين استاد شناخته شده داشته باشيم .
دوم اينکه : استاد از شعر نو در موسيقی سنتی بهر گرفتند . اين کار شايد برای بعضی از اشعار نو که وزن در آنها نقش دارد ، کار چندان مشکلی نباشد ، مثل ، پرکن پياله را ولی برای اجرای شعری نظير قاصدک و زمستان و فرياد از سروده های اخوان ثالث ، احتياج به استادی در کار را دارد .
در هر حال موسيقی سنتی يا اصيل ما به همت بزرگان اين هنر نظير ، علی زاده ، لطفی ، مشکاتيان و خيلی های ديگر جايگاه و پايگاه خود رادر ميان جامعه باز يافته .
و اما اگر نوع موسيقی مورد استفاده و يا اجرا شد ه توسط اين اساتيد و پيروان اين سبک از موسيقی که بر تعداد آنها نيز دارد افزوده می شود ( همايون شجريان ، جهاندار ، نورنخش ،
سالار عقيلی و . . . ) بنوعی شايد خسته کننده و يکنواخت باشد ، بايد نوآوری ها را پذيرفت ، گروهای جوان را تشويق کرد ، همانند گروه مستان .
روزی بدوست خوب و هنرمندی عرض کردم ،، اجازه بايد داد نوآوری شود ، اگر خوب بود و ارزشمند خواهد ماند ، اگر بی ارزش باشد خود بخود جامعه آنرا رد خواهد کرد، اگرچه مدتی حضور هم داشته باشد ، ولی جاودانه نخواهد شد ،، .

ترانه سرائی و بيان آنچه که بايد بگفته آيد در ترانه و موسيقی

نسل ترانه سرايان ايران را از نظر تاريخی و آنچه برای ما مانده است ، می توان به سه دور تقسيم کرد .
نسل اول : قبل از ايجاد راديو و امکانات ضبط صدا در ايران شامل شيدا ، عارف ، درويش خان ، بهار و . . .
نسل دوم :که بايد آن را در ارتباط مستقيم با راديو و برنامه گلها دانست از اين ميان نامهای شناخته شده هستند، رهی معيری ، معينی کرمانشاهی ، ابتهاج ، بيژن ترقی و . . .
نسل سوم : ايرج جنتی عطائی ، شهريار قنبری ، اردلان سرفراز و . . .

در اينجا شايد بشود گفت که اصل گفتگو به همين نسل جديد يا سوم برمی گردد و رابطه دارد
کارترانه سرائی نسل جديد با يک نوع تحول ( نمی توان گفت انقلاب ) در گفتار آغاز شده است .
در روش کار اين هنرمندان چند نو آوری کاملا آشکار است .
۱- صور خيال از حالت غير قابل لمس و متافيزيکی بحالت ملموس و قابل درک ظاهری نزديک تر شده
است .
۲- رعايت بيشتر اصل سادگی در ترانه ، اين امر موجب راحت پذيرفتن و در ذهن جای گرفتن را فراهم می سازد .
۳- ارتباط متن ترانه هابا فرهنگ روز نزديکتر شده .
۴- مسائل سياسی اجتماعی رنگی در ترانه ها پيدا کرده است ، و گاه پيش می آيد که برداشت
شنودگان ازمتن کاملاٌ بردی سياسی دارد .

صور خيال و تصوير سازی ساده و قابل لمس

بخشی از ترانه ی ،، تو از کدوم قصه ای ،، شعر ايرج جنتی عطائی .
[ پاکی آبی و ابر نه خدايا شبنمی
قد آغوش منی نه زيادی نه کمی ]
اگر تمام اين ترانه را مرور کنيد ، سادگی و قابل لمس بودن تصويرها را می شود که دريافت .

و يا اين ترانه زيبا که شايد زيبا ترين نوع بيان عشق باشد از جنتی عطائی با نام ،، پل ،، با صدای گوگوش .
[ برای خواب معصومانه عشق کمک کن بستری از گل بسازيم
برای کوچ شب هنگام وحشت کمک من باتن هم پل بسازيم ]

در اين ترانه زيبائی و تعبيرها و تشبيه های تازه و شايد بتوان گفت مدرن فراوان است .
و يا اين سروده اردلان سرفراز که با صدای داريوش اجرا شده با نام ،، دستای تو ،، .
[ ای که بی تو خودمو تک و تنها می بينم
هر جا که پا ميزارم تورو اونجا می بينم ]
که ساده روان و پزيرفتنی می باشد
و اين ترانه سروده شده توسط شهريار قنبری که با صدای گوگوش اجرا شده ، و از خاطرات دوران جوانی نسل ماست ، با نام ديگه اشک هم واسه من ناز می کنه .
[ کاشکی تاريکی می رفت ، فردا می شد
صبح می شد ، چشمون تو پيدا می شد
لب های ناز تو با قصه عشق
مث گلهای قهاری وا می شد ]
از اين نمونه اشعار که برای موسيقی ساخته شده وزيبائی های عاشقانه دارد ، در آن دوره بفراوان داشته ايم که ذکر تمامی آنها غير ممکن است .

و اما حرف اصلی
از نوعی رشد در نوعی آرامش صحبت بميان آمد ، روزگار عجيبی بود برادر .
آرامشی بود ، بنوع خودش ، موسيقی راديواز يک نوع زيبائی مجرد خاص خودش برخوردار بود .
وجود داود پيرنيا در موسيقی راديو ايران و در کناراو خيلی از آهنگسازان و ترانه سرايان بزرگ در شورای موسيقی نظير ابتهاج و تجويدی وگروه بزرگی از ديگران ، آثار زيادی را به هنر از نوع زيبا و لطيفش عرضه داشتند ، ولی . . .
ماجرای سياهکل بود ، کشتار بيژن جزنی وگروهش در کنار مجاهدين بود ، در گيری های خيابانی نظير قتل خرم آبادی بود ، اعدام های داخل زندان مثل همايون کتيرائی بود ، اشغال سفارتخانه های ايران در اروپا توسط دانشجويان بود و خيلی چيزهای ديگر و موسيقی سنتی يا اصيل ويا هر اسم ديگر هم بود ولی ما . . .
ما دلخوش داشته بوديم به ترانه هائی که نسل جوان موسيقی پاپ و ترانه سرايان جوان بدان مشغول بودند .
من نمی دانم و خيلی از هم نسل های و هم دوره های من هم نمی دانستند ، آيا تمامی آنچه که ما از ترانه و موسيقی آن دوره ، برداشت داشتيم همان بودست که هنرمندان برآن بوده اند ، يا اينکه اين تنها برداشت ما بوده است .
در هر حال اينان فضای موس�
�قی و تاثير گذاری شعر و موسيقی را بر جامعه تغيير دادند .
برای نمونه چند ترانه را می آورم .

شقايق- از اردلان سرفراز و صدای داريوش

دلم مثل دلت خونه ، شقايق
چشام دريای بارونه، شقايق
. . . . . . . . .
کسی خشکيده خون من رو دستاش
که حتی يک نفس از من جدانيست
اين ترانه ما را بياد خسرو گلسرخی می انداخت ، در کتاب از ريشه تا هميشه ، که مجموعه سروده های سرفراز است ، همين نظر آورده شده .
درترانه سرائی آن دوره من بنوعی خواسته نا خواسته جای پای مولوی را می ديدم و اکنون بيشتر می بينم .
اشتباه نشود اين ديدن معنای تقليد را نمی دهد ، جای پا و تقليد تفاوت دارند .
مولوی روان می گفت و بی دغدغه و اگرچه خود رهبری بودبرای دراوشی و پيروان بسيار داشت ولی خودش در بيانش نوعی طغيان داشت در عين روانی .

قلندر – سرفراز – داريوش
در بدر هميشگی ، کولی صد ساله منم
خاک تموم جاده هاس ، جامه ی کهنه ی تنم
. . . . .
هوا شدی ، نفس شدم
تيشه زدی ريشه شدم
آب شدی ، عطش شدم
سنگ زدی ، شيشه شدم .

گلايه – سرفراز – داريوش
سرگرم به خود زخم زدن در همه عمرم
هر لحظه جز اين دست مرا مشغله ای نيست
ديريست که از خانه خرابان جهانيم
بر سقف فرو ريخته ام ، چلچلهای نيست .

دو پنجره – سرفراز – گوگوش
ديوار از سنگ سياهه
سنگ سردو سخت و خارا
زده قفل بی صدائی
به لبای خسته ی ما

مرداب – سرفراز – شماعی زاده – گوگوش

اولش چشمه بودم / زير آسمون پير
اما از بخت سياه / راهم افتاد به کوير
چشم من به اونجا بود / پشت اون کوه بلند
اما دست سرنوشت / سر رام يه چاله کند .

مسخ ( آينه ها ) – سرفراز – فرهاد
می بينم صورتم و تو آينه
با لبی خسته ميپرسم از خودم
اين غريبه کيه از من چی می خواد ؟
اون به من يا من به اون خيره شدم

واقعاٌ کافکا و هدايت را می توان در اين ترانه ديد . خيلی از ترانه سرايان وابسته به وزن و قافيه و اصول رعايت آنان با اين ترانه ها مخالف بودند ، البته که تمامی کارها اين چنين پرمغز و پر محتوا نبوده ، ولی اگر بود مدرن شده و مطابق بازمان و زيبا بود .
کتاب از ريشه تا هميشه ، حاصل سی سال حضور پر ثمر اردلان سرفراز در ترانه سرائی است .

جنگل – ايرج جنتی عطائی – داريوش
پشتِ سر
پشتِ سر
پشت سر جهنمه
روبرو
روبرو
قتلگاهِ ادمه

خونه – جنتی – داريوش
پدرم می گفت:
, قديما کينه هامون رو دور انداخته بوديم
توی برف و باد و بارون ، خونه رو با قلبامون ساخته بوديم .

بُن بَست – جنتی – داريوش
يه روزی ، – هر روزی باشه ـ دير و زود
می رسيم با هم به اون رود بزرگ
تنای تشنه مونو
می زنيم به پاکی زلال رود .

و اين مولوی گونه ای ديگر از سرودها جنتی – با صدای داريوش
قلب تو
قلب پرنده
پوستت اما
پوست شير
زندون تنو رها کن
ای پرنده پر بگير
. . . . .
. . . .
اما تو اين راه
که همره
جز هجوم خار و خس نيست
کسی شايد باشه ، شايد
کسی که دستاش قفس نيست .

کندو – جنتی – ابی

تولدم زادنِ کدوم افوله
که بودنم حريص مرگِ فصوله ؟
خسته ام ازبار اين بودنم، نفس حبابم
بی تفاوت مثل برکه ، بی التهابم
تشنه ی ، تشنه ی تشنه ام ، خودِ کويرم
با مرگ سنگ و انسان
تاريخ پيرم .
در اين ترانه گذر زمان و سرگردانی ، بنوع خودش و زيبا بيان شده است .
ايرج جنتی عطائی در کتاب , زمزمه ها يک شب سی ساله ، سروده های خود را جمع آوری کرده اند
که می شود با مراجعه به آن تمامی ترانه هايش را مطالعه کرد .
بوی خوب گندم ، را شايد بتوان اولين و يا روشن ترين برخورد سياسی با کاربرد ترانه برای افکار سياسی دانست . يادم می آيد که ، افسر وظيفه در پادگان لشکرک بودم ، زمستان بود و در کوشه شرقی پادگان ، گردان ما که دانش آموزان وظيفه بودند اردو زده بودند . عصر بود و گردان استراحت داشت ، بلندگوی اردوگاه داشتيم برای دانش آموزان موسيقی پخش می کرديم ، و دانش آموزی نيز که مسئول اين کار کرده بود، وقتی اين صفحه را گذاشت ، از رکن دو بمن اطلاع دادند که بايد فوراٌ قطع شود . يعنی ممنوع است .
اين اولين باری بود که ديدم يک ترانه ثبت شده جمع آوری می شود ، اگر چه دير شده بود و در ميان مردم پخش شده بود ، درست مثل موزيک فيلم z که بعداز چند روز نمايش هم فيلم و هم موزيک فيلم ممنوع شد .
اين ترانه سروده شهريار قنبری بود و داريوش آنرا خوانده بود .

اهل طاعونی ی اين قبيله مشرقی ام
توئی اين مسافر شيشه ئی ی شهر فرنگ
پوستم از جنس شبه ، پوست از مخمل سرخ
رختم از تاوله ، تن پوش تو از پوست پلنگ .

نفرين نامه – قنبری – داريوش
شرمت باد ای دستی که
بد بودی ، بدتر کردی
هم بغض معصومت را
نشکفته پرپر کردی

جمعه – شهريار – فرهاد
نمی دانم تا چه حد اين تصور درست بودست يا غلط ، ما اين ترانه رادر رابطه با اعدام های روز جمعه ، که در زندان اوين انجام گرفته بود می دانستيم . من در کتاب , دريا در من، که جمع آوری ترانه های شهريار قنبری است ، اين رابطه را نيافتم و در اين مورد چيزی نوشته نشده .

توی قاب خيس اين پنجره ها
عکسی از جمعه ی غمگين می بينم
چه سياهه به تنش رخت عزا
توچشاش ابرای سنگين می بينم
داره از ابر سياه ، خون می چکه
جمعه ها خون جای بارون می چکه

مخلص کلام آن زمانِ ما يا بروايت ديگر ما جوانان آن نسل ، در پيوندی بوديم با موسيقی و بيانی که ترانه سرايان جوان و نوآور می سرودند و سر آمدشان همين سه نفر بودند .
همين مسئله و کج روی بخشی از هنرمندان مشغول به موسيقی س
نتی که کاباره ای هم شده بود، موجب قطع ارتباط شده بود . يعنی نسل جوان آن دوره که حالا بايد دم دمای پيری باشند ، با فرهاد و ابی و داريوش و . . . ارتباط داشتند و منطقی تر اينکه ، ارتباط بيشتری داشتند در مقايسه با موسيقی سنتی.
شروع انقلاب چيز ديگری بود و بعد از انقلاب چيز ديگری .
دوران انقلاب ، تغيرات مثبتی در موسيقی داشت که دوام نداشت .
رضوی سروستانی بود با مثنوی خوانی اش که زيبا بود ، شاهپور رحيمی بود ، که چه زود رفت يعنی صدايش را ديگر کمتر می شنيديم .
شهرام ناظری خود وزنه ای شده بود پر حجم برای موسيقی . استاد که جای خودشان را دارند .
کارهای خوب زياد بود ولی بعد ها اسير , آهنگران ، شديم و نوحه خوانی ، يعنی برگشت بدوران قبل از قاجارها .
لوس آنجلس ها هم، با همه باز بودن دستهاشان ، آنگونه که بايد می شد که باشد ، جوابگو نبود .
متاسفم اگر بنوبيسم ، در موسيقی قرکمر گير کرده بود .
البته نه اينکه هيچ و هيچ بود ، نه ترانه ,نان و پنير ، که داريوش و ابی با شعری از شهريار قنبری اجرا کردند ، بسيار خوب بود و شنيدنی . اما آدم از آن ور دنيا که همه چيز دارد ،توقعی ديگر دارد.
در ايران ترانه , يار دبستانی ، کاری کرد کارستان ،من اين کار را بيشتر سرود ميدانم تا ترانه .
منصور تهرانی با اين ترانه برای هميشه در موسيقی و تاريخ موسيقی ايران جاودانه شد .
يار دبستانی من
بامن و همراه منی
چوب الف برسر ما
بغض من و آه منی
هنرمند دربرابر جامعه تعهد دارد ، شعر و موسيقی که در هم مخلوط شوند ، توانشان بچند برابر می رسد . ترانه ، تصنيف و سرود و حتا آهنگی و موزيکی بی کلام که درک زمان را داشت باشند ، موجبات هم آهنگی در رفتار مبارزاتی مردم را فراهم می آورند .
و اما : شعار اگرچه از نظر شاعران ضعيف است ( رسم بر آن است که اگر کسی چيزی را برای گفتن داشت ولی خيلی مستقيم ببيانش پرداخت باشد، چون فارغ از کنايه و تشبيه و غيره است آنرانه شعر بلکه شعار می داند ، شايد نوعی توهين هم باشد ) ولی چون دسته جمعی بيان شود ، در وجودش مسئوليتی هم زمان آشکار می شود .
در اين دوره از زمان ، شاهد هستيم که خيلی ها دست به ساخت ، پرداخت و عرضه ترانه و تصنيف و سرود و حتا , رب يا رپ، کرده اند . ( من اين آخری را، بگمان خودم جزئی و يا نوعی رجز خوانی ميدانم که در قديم ، قبل از جنگ و در جنگ پهلوانان دو لشگر مرسوم بوده است ) که بحث همين است و نظر بر همين زمينه ايستاده است .
تمام نوشته من و گفته من آن است که . . .
بايد گفت و بايد سرود و بايد خواند و حتا بايد عربده کشيد و نعره زد و تمام فرياد را بر قامت دشمنان آزادی فرو آورد ولی . . .
۱- اصل و اصول فنی و هنری کار، بايد که مد نظر بوده و رعايت بشود .
۲- رعايت اصول اخلاقی بايد که مورد توجه باشد ، اگر چه آن سوی قضيه بی اخلاق است .
۳- زيبائی را مد نظر بايد داشت ، چراکه کار زيبا ماندگار است و آنچه نا زيباست رفتنی ست .
۴- احساس بالاترين سرمايه هنرمند است ، زمان و احساس داغ و در اسارت موج قرار گرفتن ، موجب می شود که احساس واقعی ماپشت پرده ای از شلوغی پنهان شود .

رضا بايگان – فرانکفورت ۲۲ سپتامبر ۲۰۰۹

با سپاس از ارسال کننده  و  سایت رو شنگری

 

بیان دیدگاه