فرهنگی و هنری

هنر و ادبيات انقلابی در خدمت مبارزه طبقاتی

اعتراض یک دانشجو 31 اکتبر 2010

Filed under: مقاله،نقد،نظر،دیدگاه — فرهنگ @ 11:14 ب.ظ.

اعتراض یک دانشجو به کمبود بنزین – دانشگاه آزاد واحد چالوس

صبح روز ۴ آبان ماه ۱۳۸۹ یک دانشجوی کارشناسی ارشد علوم سیاسی دانشگاه آزاد واحد چالوس در اعتراض به کمبود بنزین با خر به دانشگاه آمد که این کار موجب بازداشت وی توسط حراست دانشگاه شد

 

26 اکتبر 2010

Filed under: مقاله،نقد،نظر،دیدگاه,طنز — فرهنگ @ 10:22 ب.ظ.

توده‌ایها از زبان خودشان

هر کس طبری یا کیانوری را از نزدیک شناخته باشد می داند که اینها اصلا عقیده به کمونیسم ندارند … کیانوری آدم بی ایمان و اپورتونیستی است، اپورتونیست به تمام معنا … آدمی به دروغگویی او ندیده ام. این مسئله که از خمینی تبعیت بکند، نوکری کند، هر چه بگویند قبول کند، برای او یک امر خیلی عادی بود. برای ایجاد تشکیلات، نه به معنای حزبی کلمه بلکه برای درست کردن تشکیلات برای توطئه گری … برای دسته بندی، برای مقاصد خودش آدم بسیار واردی است. قبلا طرفدار فاشیسم آلمان بوده و در تز دکترایش، رضاشاه را به عنوان نابغه ستایش کرده و پس از شکست آلمانها در استالینگراد، کمونیست شده … در آن زمان روزنامه مردم آنتی فاشیست منتشر می شد … یکبار کیانوری به اداره روزنامه رفته بود و گفته بود «هیتلر می آید همه تان را دار می زند، این چیزها چیست که می نویسید؟» و روزنامه را گرفته و پاره کرده بود … اصل مطلب اینطور بود که پیش خود فکر می کرد … که اگر این تملق ها را گفت حکومت می آید و او را به مقامات دولتی می رساند … من به او [گلاویژ] گفتم آخر این سیاست چیست؟ از این افتضاح تر که دیگر نمی شود. روزنامه که عین روزنامه دولتی شده، اصلا من نمی دانم این دیگر چه جور حزبی است. او گفت شما خواهید دید، به زودی امام خمینی کیانوری را خواهد خواست و او را نخست وزیر می کند. گفتم واقعا اگر شما این عقیده را دارید خاک بر سرتان! (more…)

 

طنز چیست؟ 15 اکتبر 2010

Filed under: مقاله،نقد،نظر،دیدگاه,طنز — فرهنگ @ 1:34 ق.ظ.

ما قبلا در معنا شناسی هنر معنی طنز را درج کرده بودیم اینک یک نظردیگری از طرف خوانندگان ارسال گردیده که در ادامه بدرج این مطلب می پردازیم

طنز چیست؟

 

 

طنز در اصل واژه یست عربی که با گسترش دین اسلام وفرهنگ عرب در سرزمین خراسان در زبان فارسی- دری راه یافت ودرزبان فارسی – دری معنای آن فسوس کردن ، فسوس داشتن ، مسخره کردن ، نارسایی ها را برخ کشیدن ، سخن با پرده گفتن ، کسان را خنداندن ، برگردانی شده میتواند .در عربی به گون های (طنز ، یطنز،طنزآ) آمده است چنانکه الجوهری گوید:« والطنز السخریه » درادبیات غرب و بویژه انگلیسی همگون این واژه : (Satiriker ,Sotiris, Satire) که نخستین طنز دومی طنز پرداز وسومی طنز آمیز معنا میدهند.

ریشه ای یونانی آن: (ستوریوز ) وریشه ای لاتینی آن ( ستورا ) میباشد .(ستار یا) نام ظرفی پر از میوه های گوناگون بود که به یکی از خدایان کشاورزی هدیه داده شده بود معنی واژگان (ستورا) که «غذای کامل» آمیخته از چندین نوع خوراکه را در بر می گرفت در گام نخست، به سروده های دوازده هجایی اطلاق می شد وپسان های به سروده های خنده آور ونمکین ( ستورا ) می گفتند .
برخی از پژوهش گران وبرگردانان زبان های خارجی افزون بر آن وآژه : (Irony, Ironic Mockery) را نیز به معنای طنز می پندارند.( تاریخ طنز وشوخ طبعی نوشته داکتر علی اصغر حلبی رویه۱۴۴) طنز در اصطلاح ادبی به نوع ویژه ای از ژانرادبی گفته میشود که به گونه ی نظم ویا نثر به نا رسایی های نا پسند اجتماعی ، فساد اداری ، سیاسی وحتا اندیشه های فلسفی تاخته وآنها را با ارایه خنده به چالش بکشد .طنز تفکر بر انگیز است ، گرچه بر پایه ی خنده استوار است اما خنده را تنها وسیله ی میپندارد برای رسیدن به هدف به منظور اگهی انسانها به نارسایی ها . در ظاهر میخنداند اما در پس این خنده درد های وحشتناکی پنهان است .به همین منظور برخی به این باور اند که « طنز یعنی گریستن قاه قاه ، طنز یعنی خندیدن آه، آه» طنز در اثار ادبی پیش کسوتان ادب زبان فارسی- دری به معنا های گوناگون چهره مینماید طنز به معنای تمسخر: مولانا گوید: سالها جستم ندیدم زو نشان جز که طنز وتسخر این سرخوشان(مثنوی۲-۱۸۷) ویا: ورنه تسخیر باشد وطنز ودها کر را سامع ضریر آنرا ضیآ (مثنوی د ۴ بیت۲۲۰) به معنای سرزنش: دی گفت به طنز نجم قوال کای بنده سپهر آبنو ست( دیوان کبیر ،۲-۵۵۰)
طنزی کند وندارد آزرم
چون چشمش نیست کی بود شرم
سایه که نقیضه ساز مرد است
در طنز گری گران نورد است.
لیلی ومجنون نظامی ر-۴۲ چاپ وحید)
طنز کنان روبهی آمد زدور
گفت صبوری مکن ای نا صبور( نظامی ( گنجیه، ۱۰۶ چاپ وحید)
سعدی گوید: دی گفت سعدیا من از آن توآم به طنز آن عشوهء دروغ دگر بار بنگرید( غزل ۴۱۰ چاپ نورالله…)
طنز به معنی کنایه:
ملک الشعرا محمد تقی بهار گوید:
مثقلی با من زروی طنز گفت
«صحبت از فضلت به کشور میرود …»
طنز به معنی سخنان خنده آور : در تاریخ بیهقی آمده است:« آنچه دیده وشنیده از احوال نوخاستگان وحرکات ایشان با طنز می گفتند » تاریخ بیهقی رویه۵۹۹)
پیشینیان بآنکه این ژانر ادبی را میشناختند با آنهم طنز را با هجو ،مطایبه ، هزل و فکاهی گاهی همسو میپنداشتند .نخستین کسی که برای هریک از بخش بالای تعاریف جداگانه را رواداشت کاشفی سبزواری است ، که« در بدایع الافکار فی صنایع الاشعار» این شناسه ها را بیان داشته است .
از دیدگاه امروزیان میتوان طنز، فکاهی ، هزل ، هجو را چنین شناسایی کرد:
هجو: «هجو وهجاء وتهجا» هر سه از مصدر هجا ویهجو پدیدار گردیده اند جو واژه یست عربی که در فارسی- دری به معنای سرزنش کردن ، بیهوده سخن گفتن ، دشنام دادن ، یاوه سرای ، نکوهیدن ونارسایی ها را برشمردن معنی می دهد ودر اصطلاح ادبی به سروده ویا خامه ی گفته می شود که در آن به نیشخند گرفتن وبیان نا رسایی ها به منظور خورد شماری و سرزنش مقابل از روی غرض شخصی پی گیری باشد و در برابر مدح قرار دارد .
در زبان انگلیسی آنرا ( لمپون) که ریشه ی آن (لمپر) است میگویند واگر به فارسی- دری برگردانی شود میتوان آنرا به «یک جرعه نوشیدن، زیاد نوشیدن ومست شدن» برگردانی نمود. (more…)

 

در بارۀ خودم 2 اکتبر 2010

در بارۀ خودم

نویسنده: ابوالقاسم لاهوتى

ترجمه: كاوه بيات

در سال هاى نخست دهه ۱۳۳۰ هنگامى كه در چارچوب تبليغات ضد كمونيستى آمريكايى ها در ايران، دونالد ويلبر با كمك يكى از همكاران ايرانى اش، على جواهر كلام، كتاب «شرح زندگى من، ابوالقاسم لاهوتى» را جعل و منتشر كرد۱ مقامات شوروى نيز در مقام مقابله و افشاى اين تحريف و تزوير، ضمن پخش بيانات لاهوتى از راديو مسكو در تكذيب اين نوشته، شرحى را نيز درسال ۱۹۵۴ به قلم او تحت عنوان «در باره خودم» در نشريه ء انگليسى زبان ادبيات شوروى منتشر كردند۲

اگر چه اين نوشته كوتاه به روشن تر شدن پاره اى از ابهامات موجود در بارهء زندگى پر فراز و نشيب او كمك چندانى نمى كند ولى از آن جايى كه حتى از همين چارچوب كوتاه و گذرا، هم از پاره اى از كليات زندگى او تصويرى نو به دست مى دهد و هم از احساسات و جهانبينى اش در يك مقطع پايانى از حيات وى، به ترجمه آن اقدام شد. (كاوه بيات)

هنگامى كه از خود مى پرسم كه مرا چه به راه شاعرى انداخت و از آن پس نيز در همان طريق رهنمون ساخت، افكارم به گذشته بر مى گردد، به نخستين تصوراتم از زندگى.
دوران كودكى من در ايران فئودالى گذشت؛ دوره اى كه در آن شاهد خشونت و ظلم بسيارى بودم و هر گاه مردم بى پناهى را مى ديدم كه مورد ظلم و بدرفتارى قرار دارند به نحوى بيش از پيش بر اين باور راسخ مى شدم كه اشك و نفرين و تهديدات توخالى در برابر ظالم كارساز نيست، زيرا وى از اين ها لذت برده و حتى مى تواند براى وارد آوردن صدمات بيشتر بر قربانيانش از آنها استفاده كند. صحنه اى را در خيابان به ياد مى آورم. در خلال عزادارى هاى عاشورا بود، تظاهرات متعصبانه اى كه شيعيان در يادبود حسن و حسين نوادگان كشته شده محمد [ص] بر پا مى كنند ۳
تاجر چاقى تصادفا پاى كودكى را كه سينه زنان در كنار ديگر مسلمان ها اين مراسم را همراهى مى كرد، لگدمال كرد. او در پاسخ به اعتراض كودك خشمگين شد و او را كتك زد. كودك كه از درد و ناراحتى گريه مى كرد تاجر را به باد دشنام گرفت. جمعيت خشمگينى گرد آمد: «اى نابكار چگونه جرئت مى كنى كه در چنين روز عزيزى دشنام بر زبان آورى؟» اين گروه كه توسط تاجر مزبور تحريك شده بودند بر سر آن كودك ريخته و او را با بى رحمى كتك زدند. تاجر هم با قيافه اى حق به جانب به آن گروه پيوست و وارد كار شد. اين صحنه را نگاه كرده و به خود گفتم: «اگر روزى مرا هم كتك بزنند نه خواهم گريست و نه نفرين خواهم كرد، بى فايده است، كار ديگرى بايد كرد» (more…)

 

آواتار 20 سپتامبر 2010

Filed under: مقاله،نقد،نظر،دیدگاه — فرهنگ @ 12:42 ق.ظ.

« آواتار » نقد فیلم

به نقل از نشریه دانشجوئی بذر شماره ۵۱

از اسلاووی ژیژک

مترجم: فرشید عطایی

برگرفته از سایت هفته

توضیح فیلم آواتار از پر بیننده ترین فیلم های تاریخ سینماست. تا كنون نقدهای گوناگونی بر این فیلم نگاشته شده اثر ژیژك فیلسوف «لحظه ایستادن »، است. در میان این نقدها اسلوونی جدل برانگیز است. نكته «لیوبلیانای »و استاد دانشگاه اول نقد ژیژك از سینمای هالیوود در زمینه خلق همیشگی زوج خوشبخت حتی در فیلم های انقلابی درست است ولی نكته دیگر آن یعنی كمك مرد سفید برای پیروزی مبارزه مردم بومی قابل بحث است. شركت در این جدل می تواند به كسب درك عمیق تری از رابطه مبارزات میان مردم كشورهای تحت سلطه با مبارزات مردم كشورهای امپریالیستی و همچنین ضرورت شكاف انداختن در میان نیروهای دشمن و متحول شدن و پیوستن آنها به صفوف مردم، یاری رساند.

از انتشار نقد فیلم آواتار از دیدگاه های دیگر استقبال می كنیم نشریه بذر

لحظه ای ایستادن

آواتار را باید با فیلم هایی نظیر چه کسی برای راجر ربیت پاپوش دوخت (١٩٨٨ ) یا ماتریس ( ١٩٩٩ )مقایسه کرد. در هر یک از این فیلم ها قهرمان داستان بین واقعیت زندگی روزمره ما آدمها و یک دنیای تخیلی گیر افتاده است؛ این دنیای تخیلی در فیلم راجر ربیت به شکل کارتون است، در فیلم ماتریس به شکل واقعیت دیجیتال، و در فیلم آواتار هم واقعیتهای زندگی روزمره در یک سیاره به صورت دیجیتالی بهبود داده شدهاند. بنابراین نکتهای که باید به ذهن سپرده شود، این است که هرچند داستان آواتار قرار است در یک فرایند واقعی رخ بدهد، اما ما با دو واقعیت طرف حساب هستیم: دنیای معمولی و دنیای خیالی و فانتزی. پایان فیلم آواتار را باید این گونه تعبیر کرد که قهرمان داستان بهطور کامل از دنیای واقعیت به دنیای خیال میرود؛ مثل قهرمان فیلم ماتریس که قهرمان آن (نئو)تصمیم گرفت خودش را یک بار دیگر به طور کامل در ماتریس غرق کند. (more…)

 

عباس سماکار 6 سپتامبر 2010

Filed under: مقاله،نقد،نظر،دیدگاه,عباس سماکار — فرهنگ @ 12:44 ق.ظ.

در ستایش سینما

در کوچکترین سرزمین دنیا

عباس سماکار

برگرفته از نشریه بانگ شماره ۵۰ نشریه کانون نویسندگان ایران در تبعید

انگیزه من در نوشتن، آیا همان است که سال ها پیش از این بوده است؟ انگیزه من آیا در فضا هم چون دود پیچ و تاب نمی خورد تا شکل ماوائی به خود بگیرد که دودواره است؟

انگیزه من بی گمان تغییر می کنند، اما انگیزه نخستین، در بطن آن ها پیداست. در نگاه به این هستی و بازتاب آن در هنر پیش چشم، یعنی سینما ست که جهان، بی اراده ما باز تولید می شود و انگیزه ها در  روایتی از خود می شکفد تا در نفس خود، با اصل همانند شوند همین هست که سینما باز تاب جامعه می شود که در اصل هست تا خویشتن آن در جائی خود را در اینجا، در چهره فیلم ها و روایت های اعتارض در یوتوب و اینترنت باز بشناسیم و دل به اصل روایت بدهیم و در خیابان ها ی دراز شب و روز اعتراض با آن هم آوا شویم؟

اکنون سال های درازی پشت سر ماست و «تبعید» دیگر آن پیچیدگی نخستین را ندارد.با این حال، آیا میتوان هنوز از «سینمای تبعید» سخن گفت؟ و اگر «تبعید»هنوز هست، آیا می توان از نگاه دیگری به این زندگی در درونه یک جهان ماوراء یک جهان دور از ما، به متابه سینمای زیر زمینی سرزمین مادر حرف زد؟

سینما و هر رسانه دیگری که جان انسان را به درون روابط پیچیده اجتماعی پیوند می زند، رمزواره ای جلوه می کند که جذابیت خود را فرای چگونه بودن ها، درخود پنهان کرده است. این جذابیت نهایی نوعی جادوست نوعی دل باختگی به چیزی که درونه و دل آدمی را می پالاید،صاف می کند و او را به خویش باز می گرداند. از همین رو میل به پاکیزگی هنرمند را وا میدارد تا به – زبانی سخن بگوید که در عین حال از آن اوست از آن او نیست. (more…)

 

همیشه در نبرد؛ زندگینامه لنین 3 سپتامبر 2010

Filed under: مقاله،نقد،نظر،دیدگاه — فرهنگ @ 12:58 ق.ظ.

دیدگاه‌ها: همیشه در نبرد؛ زندگینامه لنین

نوشته: ماریا پریلژایه وا

ترجمه ع .امینی

به جای مقدمه

با درود فراوان

“رفقای فدائی با درود و خسته نباشید در مورد مارکس و انگلس و لنین و دیگر بانیان مارکسیسم زیاد نوشته شده و باز هم زیاد خواهند نوشت، زمانی که گورکی رمان جاودان مادر را نوشت به لنین گفت در کار نوشتن عجله کردم و احتمالا کاستی‌هائی دارد لنین در جواب گورکی گفته بود همین که عجله کردی و در شرایط کنونی کتاب در اختیار مشتاقان قرار گرفت بهترین کمک به جنبش است. دوستان دستتان درد نکند شما کمک به جنبش و مشتاقان علم و اندیشه مارکسیسم کردید و سر بزنگاه به کمک جوانان نوجو و نوپو و مشتاق آموزش‌های مارکسیسم شتافتید، شما می‌توانید و چقدر خوب است از همین امروز هم برای تهیه و تدوین زندگینامه انگلس و لنین دست بکار شوید بدرود.”

وقتی که چشمم روی زندگی نامه کارل مارکس روی سایت سازمان افتاد ذوق زده شدم و شروع به نوشتن پیام بالا نمودم، زمانیکه آخرین جمله این پیام را داشتم می نوشتم (شما می‌توانید و چقدر خوب است از همین امروز… الی آخر را می‌نوشتم، متوجه شدم این جمله پرسش‌برانگیز است و داشتم با خودم حرفهای مخاطبین فرضی را زمزمه می کردم: “خودت چرا این کار را نمی‌کنی؟- و حرف‌هائی از این نوع. که ناگهان پشت سرم و با فاصله‌ای کم با این جمله که: “چرا خودت این کار را نمی‌کنی؟” این بار مخاطب فرضی نبود حاضر بالای سرم ایستاده بود، برگشتم به او گفتم: “آره حق به تو می‌دهم و تمام کسانیکه این جواب را به من می‌دهند!” و اضافه کردم: “که این کار در توان من نیست یعنی نمی‌توانم چنین کاری انجام بدهم، این کار نیرو و توان دیگری می‌طلبد. حقیقت را گفتم.!

چند روز بعد که بدنبال کتاب پرسه می‌زدم در یک پیاده رو نه چندان شلوغ بساطی کم بضاعتی را دیدم که مجموعا هفت هشت جلد کتاب را بساط کرده بود، دو کتاب را انتخاب کردم و قیمت آن‌ها را با فروشنده سبک و سنگین کردیم به این نتیجه رسیدیم که باید یک کتاب دیگر را هم بردارم تا طراز انجام گیرد و معامله جوش بخورد. کتاب سوم را برداشتم و پول را دادم نام کتاب “همیشه در نبرد” بود، از کتاب‌های اوایل انقلاب و دهه شصت، وقتی به خانه آمدم و آن را ورق زدم دیدم رمانی است مربوط به زندگی لنین که بسیار ساده و در عین حال حماسی و جذاب نوشته شده، دقت کردم دیدم که خیلی هم مستند است، و محتوای تاریخیش بر متن ادبی کتاب می‌چربد، مجموعا دویست و بیست صفحه است که با خط ریز نوشته شده. (more…)

 

نه می‌بخشیم نه فراموش می کنیم! 28 آگوست 2010

Filed under: مقاله،نقد،نظر،دیدگاه — فرهنگ @ 1:09 ق.ظ.

هوشیاری ما: نه می‌بخشیم نه فراموش می کنیم!

پویا عزیزی

به نقل از سایت سازمان فدائیان(اقلیت)

اکنون دیگر بیداریِ جمعیِ مخالفین حکومت در پرسش‌گری از عواملِ سیستمی که به کشتار بزرگ زندانیان سیاسی در دهه ۶۰ منجر شد، در شب سیاهِ سکوت دیگران خورشیدی فروزنده است. این فروزندگی به این منجر شده است که سبزهای حکومتی امروز و حزب الله دیروز، سکوت‌ سالیان‌شان را در برابر پرسش‌گری مخالفین جمهوری اسلامی بشکنند.

هر چند مهره‌های میانی و از میانی به پایین‌ترشان با نوشته‌ها و گفته‌هایشان مواضع پرسشگرانه مخالفین را درباره کشتارهای دهه ۶۰ و به خصوص ۶۷ مواضع منفعت طلبانه می‌انگارند و این پرسشگری را برای دست‌یابی به غنایم جنبشِ مردمی‌ای می‌دانند که وابسته به خود می‌پندارندش و عاملان این پرسشگری را تشنه کامان غنیمت می‌شمارند.

یادداشت‌هایی نظیر آنچه در روزآنلاین می‌آید، اگرچه کاملا ژورنالیستی اما از سوی ژورنالیستهای تربیت شده در مکتب خبرگزاری فارس و کیهان سبز (جرس) نوشته می‌شوند .عجبا که این نویسندگان قلم به مزد سکوت در برابر جنایت علیه بشریت را، برای کسانی که خود را مدعی رهانیدن مردم از چنگ دیکتاتوریسم می‌دانند، هوشیاری می‌پندارند و پرسشگری مخالفان را نبرد برای غنایم جنبش مردمی.  دست‌پروردگان فارس نیوز و جرس (کیهان سبز) که حالا طبل دموکراسی را [چه رسوایانه اما] می‌کوبند امروزه با رندی، ادبیاتی را می‌سازند که سخت در پرده ولی در عریانی خواسته‌ ولی نعمتان‌ و استادان‌شان است.

در یادداشت “اعدام‌های شصت وهفت و هوشیاری سبزها” منتشر شده در روزآنلاین آمده است:

“گرچه در دوران حاکمیت میانه‌روها و اصلاح‌طلبان در تهران، به یمن دمیدن اندک نسیم آزادی در کشور، ایرانیان به نقد برخی از رفتارهای تندروانه حاکمان در دهه پیشین نشستند و سعی کردند تا غبارهایی که حاکمیت  بر روی  برخی چهره های ملی همچون بازرگان، سحابی، منتظری و .. نشانده را  بزدایند و  لب به انتقاد از برخی حوادث آن سال‌ها بگشایند و دستی برای ساختن زندگی دیگرگونه برآرند، اما این تلاش‌ها هم با فشارهای حاکمیت ناکام ماند و هم آنکه هرگز حتی مجالی فراهم نشد تا برخی سخن‌های دیگر نیز، همچون موضوع اعدام‌های فله‌ای اسیران در سال ۶۷ بیان شود. تراژدی و زخمی که بر خلاف سیر تاریخ، هر چه زمان بیشتری از آن می‌گذرد زنده‌تر می‌شود و بیشتر دهان می‌گشاید.”

پرواضح است که برای خواننده عادی که شاید یک بار این متن را بخواند آن‌چه از این پس می‌آید به راحتی قابل درک و دسترسی نباشد و دقیقا خطر از همین جا خودش را نشان می‌دهد. (more…)

 

اطلاعیه مشترک 27 آگوست 2010

Filed under: مقاله،نقد،نظر،دیدگاه — فرهنگ @ 12:14 ق.ظ.

اطلاعیه مشترک کانون نویسندگان ایران در تبعید و انجمن قلم ایران در تبعید

مردم ایران

کشتار وحشیانه زندانیان سیاسی را از یاد نخواهند برد

بازگوئی درد جان­کاهِ کشتار همگانی زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷، همواره ازدرونۀ جسم و جان و عاطفۀ جهان  ستم­دیدۀ مردم ایران سرریز می­شود تا هربار به گونه­ای دیگر از این ستم سخن بگوید و داغ درونۀ خود را با آب سوگ­واره­­­­ها و در پی­گرفتن ره یافت­های رهائی جو آرامش بخشد.

ذهن زخم­خوردۀ انسان امروز، از کشتار و سرکوب و بی­عدالتی بی­زار است. بیش از سی سال است که رژیم تبه­کار جمهوری اسلامی می­کشد و همواره این داغ تازه می­شود.

آنان که می­گویند؛ «نه می­بخشیم، نه فراموش می­کنیم» نه در اندیشه انتقام­اند و نه سرِ سازگاری با کشتار و اعدام دارند. ولی، مگر می­توان فراموش کرد و بخشید؟ بشریت چگونه از کشتار ملیون­ها انسان در جنگ دوم جهانی و یا در بمباران هیروشیما و ناکازاکی و یا جنگ­های خانمان­سوزِ همین دهۀ گذشته در یوگوسلاوی، رواندا، افغانستان، عراق، فلسطین و غیره درس گرفته است؟ چه کسی با بخشیدن جنایت­کارانی که دست و ذهن­شان آلوده به خون جان انبوه بی­شمار انسان است توانسته است جلوی ادامۀ ستم و خون­ریزی را در نامردمی­های این جهان بگیرد؟ وجدان بیدار بشریت، در دادگاه آرمان­خواه خود چه می­جوید که میل به عدالت، این چنین در افق سوزان پیش چشم ما روزبروز شکوهمند و برجسته تر می­شود؟

پیکار دلاورانۀ مردم ایران در سال گذشته نشان داد که ستم و کشتار بی­پاسخ نخواهد ماند و خواست انسانی مردم ایران برای ره یافت به یک زندگی آزاد انسانی و یک دنیای بهتر امری فراموش شدنی نیست.

جامعه ما پاسخ ستم را با پیکار برای بنای یک زندگی انسانی و تحقق دیرینۀ آرزوهائی پِی خواهد گرفت که نور را به جای تاریکی و شادی و به روزی را به جای ستم و غم می­نشاند.

آنان که در جریان قتل عام زندانیان سیاسی، جان شکوهمند خود را در زندان­­های رژیم تبه­کار جمهوری اسلامی از دست دادند، ریشه­های درختی را آبیاری کردند که سرسبزی شاخه­هایش نشان رویش هستی آزاد و پر از جوشش و سازندگی­ست.

کانون نویسندگان ایران در تبعید و انجمن قلم ایران در تبعید، یاد گران ­قدر همۀ جان­های آزاد را که در هجوم جنایت­کارانۀ جمهوری اسلامی امکان ادامۀ زندگی نیافتند گرامی می­دارد و با فراخوان خود به همۀ وجدان­های بیدار، خواهان برپائی دنیائی­ست که انسان در آن به خاطر سیرکردن شکمش و بیان اندیشه­­هایش دچار درد و زجز، شکنجه و زندان و اعدام نشود.

به ­یاد همۀ جان­های آزاد که امکان زیستن را از دست دادند

کانون نویسندگان ایران در تبعید و انجمن قلم ایران در تبعید

شهریور ١٣٨٩

 

جشنواره ادبی اثر انگشت 23 آگوست 2010

Filed under: مقاله،نقد،نظر،دیدگاه — فرهنگ @ 2:42 ق.ظ.

جشنواره ادبی اثر انگشت (هایکو)

فرشته پناهی، دبیر جشنواره هایکو، می‌گوید: مدت‌ها تمرکز و توجه من بر قالب هایکو بوده، به همین دلیل وقتی یکی از دوستان شاعرم پیشنهاد جشنواره را داد، ترغیب شدم که آن را راه‌اندازی کنم.

هایکو شعری ژاپنی ست که با اتکا به ذن و تمرکز شاعر تعریف می شود و به کوتاه ترین نوع از انواع شعر در جهان شهرت یافته است. ۱۷هجایی بودن، فصل واژه، کیره جی یا مکث، از مشخصات هایکو کلاسیک است که به تصاویر مستقیم از طبیعت اشاره دارد و از اشاره به عواطف انسانی پرهیز می‌کند. هایکوسرا از خود جدا می‌شود و حالتی را بیان می‌کند که فقط ثبت لحظه‌ی ناپایدار است و اشاره به اشیاء پیش پا افتاده و دم دست و روزمرگی‌های آدمی دارد که ریشه در واقعیت دارند، به همین دلیل از خیال انسانی بهره نمی‌گیرد و از بازی‌های زبانی پرهیز می‌کند. خواننده ای که با ذن آشنایی داشته باشد هایکو را جذاب‌تر می‌یابد. (more…)