کارگر
ای صخره ستبر ستم کش
بر سینه کویر عطشناک!
غارتگران غرب
کار تو را هدف گرفته
بیاندیش
پیکار هر چه ایل و قبایل
جنگ جهانی اول
جنگ جهانی دوم
کشتار شیلی و کنگو
پیکار نابرابر ژاله!!
هر برگ خونی تاریخ
از کار کارگر شده آغاز
مغرب دهان گشوده ترا
دسترنج کار
سرسوده بر فلک، کاخ ستمگران
از پله های پیکر تو تا به بام ماه
اکنون که رستهای ز اسارت
با کوره تنت شیار گدازان
بر بستهای کمر که برانی
دزد قبیله را
میثاق بستهای به خون
که رها گردی از ستم
سنگر رها مکن
سنگر نشین چابک پیکار آخرین
پروا مکن ز دشمن افتاده در کمند
آتش بزن به ریشهای ز بن
به خشم و کین .
از رفیق کارگر. مجتبی. ج.
دیدگاههای اخیر