سی سال گذشت! 3 نوامبر 2010
سی سال گذشت!
عباس سماکار
«کتاب جمعه »يادی از احمد شاملو وکتاب جمعه يکی از نشريات پيشگام به سردبيری احمد شاملو بود که انتشار آن بعد از انقلاب، با. « شورائی از نويسندگان آغاز شد. « شورائی از نويسندگان » ياری کار » احمد شاملو از بهار سال ۵٨ ، يعنی از همان ابتدای تدارک انتشار اين نشريه، با تاکيد بر که در واقع بيشتر ياری گرفتن از گرايشهای گوناگون نظری و سياسی در ايران بود تا « شورائی با مفهوم دخالت گرانۀ همه جانبۀ آن، اقدام به تشکيل ميزگردی برای طرح مبانی جهت يابی و « شورا » سبک کاری اين نشريه کرد و با دعوت از برخی از نمايندگان نيروهای سياسی چپ و نمايندگان انديشه- های غيرمتشکل کوشيد امر برنامهريزی محتوائی کتاب جمعه را به پيش ببرد و نوعی سبک کارشورائی در زمينۀ روزنامه نگاری را باب کند. اقدام به اين امر، گرچه به مفهوم ايجاد شورا به شمار نمی آمد و احمد شاملو خود برا اين امر آگاه بود، ولی در آن زمان، آنهم از جانب کسانی که خود را در امور انتشارات صاحب نظر میدانستند موضوع تازه و قابل تقديری بود. البته در زمينۀ مفهوم شورا، بعدا چندين مقاله از گرايشات گوناگون نظری در کتاب جمعه به چاپ رسيد.
کتاب جمعه از ابتدا، از سازمان فدائی نيز برای اين همکاری دعوت کرد و اين سازمان دو تن از
اعضای خود، زنده ياد *منوچهر کلانتری و عباس سماکار را برای همکاری به دفتر کتاب جمعه
فرستاد. منوچهر کلانتری پس از يکی دو نشست، به سبب انبوه وظايف سازمانی که به ويژه در آن
دوران پُر مشغله برعهده داشت ديگر به اين همکاری ادامه نداد و اين وظيفه تنها بردوش عباس سماکار
گذاشته شد.
در زير متن گفتگوی اولين ميزگرد کتاب جمعه را که در شماره ۴ آن منتشر شد میخوانيد.
* منوچهر کلانتری (برادر سعيد کلانتری که، در رژيم شاه توسط ساواک به همراه بيژن جزنی در تپه های اوين اعدام شد) در سال ۶١ دربلوچستان توسط پاسداران جمهوری اسلامی دستگير و اعدام شد.!!!!!
کتاب جمعه
سال اول شماره ۴
اول شهريور ١٣۵٨
در باره وظايف کتاب جمعه
ميز گرد با شرکت: فريدون آدميت، باقر پرهام، محمد علی سپانلو، عباس سماکار، خسرو شاکری. (more…)
اعتراض یک دانشجو 31 اکتبر 2010
اعتراض یک دانشجو به کمبود بنزین – دانشگاه آزاد واحد چالوس
صبح روز ۴ آبان ماه ۱۳۸۹ یک دانشجوی کارشناسی ارشد علوم سیاسی دانشگاه آزاد واحد چالوس در اعتراض به کمبود بنزین با خر به دانشگاه آمد که این کار موجب بازداشت وی توسط حراست دانشگاه شد
ترانه بافندگان سیلزی 29 اکتبر 2010
ترانه بافندگان سیلزی
اثر هاینریش هاینه، شاعر و نویسنده انقلابی آلمان (١٨٨٦ – ١٧٩٧)
معرفی کوتاه:
هاینریش هاینه، شاعر و طنز نویس نامدار آلمان، در ١٢ دسامبر در آلمان متولد شد و در ١٧دسامبر ١٨٥٦ در سن ٥٩ سالگی پس از تحمل رنج ٧ سال بیماری فلج عمومی، دیده از جهان فرو بست. هاینه از دوستان نزدیک مارکس و انگلس بود و آثارش در مردم آلمان و جهان اثرات مثبتی بخشید.
****
حتی سر اشکی در چشمان بی نور نیست،
در پس دستگاه بافندگی، با دندان فشرده
نوشته اند:
آلمان، ما کفن ترا میبافیم،
و همراه آن نیز سه بار لعنت –
میبافیم، میبافیم! (more…)
ادبیات کارگری – ۲۳ 28 اکتبر 2010
ادبیات کارگری – ۲۳
سخنی در باره شعر (۳)
های کارگر
کارخانه با خون تو تغذیه میشود
تسمههای ماشین
شریانهای تست،
بوی کارخانه
عرق پیشانی تست
نشان بر دسته چکش
زخم دست توست
وای اگر نباشی!
چرخها که به دست تو میچرخند
در عزا خواهند نشست،
آنچه انتخاب شده بخشی است از شعری که رفیقی از بندر گز فرستاده است، خصوصیت قابل توجهی که در این شعر هست همان پیوندی است که میان کار و کارگر و کارخانه، یعنی آمیختگی جان و هستی کارگر با کارخانه. خون کارگر است که باعث ادامه کار در کارخانه است، حرکت چرخ همان حرکت دست کارگر است، اجزاء و اندام کارگر و کارخانه در شعر به هم آمیختهاند و شاعر به سادگی و به یاری کلمات و ابزارهای شعری توانسته این رابطه را نشان دهد و به همین علت نیز میان آنچه او گفته و آنچه هم اکنون ما در توضیح آن نوشتیم، با آنکه هر دو مطلب واحدی هستند، تفاوت هست. همان تفاوتی که میان شعر و نثر هست. همان تفاوتی که در شماره پیش توضیح دادیم و مقایسه کردیم. (more…)
26 اکتبر 2010
تودهایها از زبان خودشان
هر کس طبری یا کیانوری را از نزدیک شناخته باشد می داند که اینها اصلا عقیده به کمونیسم ندارند … کیانوری آدم بی ایمان و اپورتونیستی است، اپورتونیست به تمام معنا … آدمی به دروغگویی او ندیده ام. این مسئله که از خمینی تبعیت بکند، نوکری کند، هر چه بگویند قبول کند، برای او یک امر خیلی عادی بود. برای ایجاد تشکیلات، نه به معنای حزبی کلمه بلکه برای درست کردن تشکیلات برای توطئه گری … برای دسته بندی، برای مقاصد خودش آدم بسیار واردی است. قبلا طرفدار فاشیسم آلمان بوده و در تز دکترایش، رضاشاه را به عنوان نابغه ستایش کرده و پس از شکست آلمانها در استالینگراد، کمونیست شده … در آن زمان روزنامه مردم آنتی فاشیست منتشر می شد … یکبار کیانوری به اداره روزنامه رفته بود و گفته بود «هیتلر می آید همه تان را دار می زند، این چیزها چیست که می نویسید؟» و روزنامه را گرفته و پاره کرده بود … اصل مطلب اینطور بود که پیش خود فکر می کرد … که اگر این تملق ها را گفت حکومت می آید و او را به مقامات دولتی می رساند … من به او [گلاویژ] گفتم آخر این سیاست چیست؟ از این افتضاح تر که دیگر نمی شود. روزنامه که عین روزنامه دولتی شده، اصلا من نمی دانم این دیگر چه جور حزبی است. او گفت شما خواهید دید، به زودی امام خمینی کیانوری را خواهد خواست و او را نخست وزیر می کند. گفتم واقعا اگر شما این عقیده را دارید خاک بر سرتان! (more…)
25 اکتبر 2010
انقلاب شهیدان
ایران
اکنون گلی خونین است
رسته به خون هر مرد
سوخته در سرشک هر زن،
ایران اینک
در آفتاب خون
سرباز سرخپوشی است
در وضعیت آتش!
ایران اینک
در آفتاب خون تو
سنگر گرفته است
* *
ای یار
ای دلاور!
همدوش انقلاب
برخاستی
در قلب ملتی که سراپای پرچم است:
یک پرچم حماسی و خونین
در قله غرور (more…)
24 اکتبر 2010
هیهات است!
کارگر، ای شرف نوع بشر،
کار از تست، ولیکن چه ثمر ؟
میبرد حاصل کارت را دزد
میدهد یک دو سه شاهی به تو مزد
این نه مزد است، برادر! صدقه ست
مزد در جامعۀ بی طبقه ست
که نه مزدور و نه مزدی دارد
نه ستمدیده، نه دزدی دارد
کار هر کس بود از آن همه
سر هر سفره بود نان همه
لیکن امروز به امر زر و زور
شدهای بردۀ یک مشت ستور
از تو باشد شرف و همت و کار (more…)
کارگر 23 اکتبر 2010
کارگر
دیدگاههای اخیر